پارتهفت زندگی با خون آشام جذاب من

#پارت-هفت- زندگی با خون آشام جذاب من


صبح که شد به هوش اومدی دیدی لباس تنت نیست جلوی آینه رفتی دیدی تنت کبود شده چیزی از دیشب یادت نمیومد لباساتو پوشیدی و رفتی صبحونه بخوری وقتی از اتاق بیرون اومدی جونکوک رو دیدی گفتی مگه نباید شرکت باشی جنوکوک جواب نداد دستت رو محکم گرفت و بردت توی اتاق ترسیدی جنوکوک در اتاق رو قفل کرد و اومد نزدیکت و گردنتو گرفت به خودش نزدیک کردو دندون هاشو تو گردنت فرو کرد بعد چند دقیقه باز مثل دیروز از هوش رفتی
رفتی جونکوک به خدمت کار گفت حواسش بهت باشه بعد از چند ساعت به هوش اومدی خدمت کار برات یه سرم تقویتی زد توی این دو روز خیلی ضعیف شده بود همش به این فکر میکردی که چجوری از این عمارت کوفتی بری بیرون امروز هم مثل دیروز بود نه سرگرمی نه گوشی توی فکر بودی که خدمتکار صدات کرد گفت خانم آقای جنوکوک گفتن گوشیتون رو بدم البته گفتن یاد آوری کنم نمی تونین اینترنت رد روشن کنید و ردیاب هم روش نصب کردن عصبی شدی گفتی گوشی بدون اینترنت مگه دیگه چه ارزشی داره پرتش کردی تو شیشه شیشه شکست
دیدگاه ها (۰)

#پارت_ هشت_ زندگی با خون آشام جذاب من با صدای شکستن شیشه، قل...

# پارت _ نه_ زندگی با خون آشام جذاب من در حین خواندن کتاب "ج...

#پارت _ شیش_ زندگی با خون آشام جذاب من در خواستی باز کنی یه ...

بچه ها فیک درخواستی خواستین بیایین پی وی بگین

تک پارتی درخواستی

Part2رسیدید خونه،رفتی توی آشپز خونه و یه گلدون برداشتی و پر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط