گم می شود در غربت شب های کوفه

گم می شود در غربت شب های کوفه
در لابلای نخلها، تنهای کوفه

کوه است کوه اما دگر از پا نشسته
سر می کند در چاه غم دریای کوفه

خسته شده از سُستی این قوم صد رنگ
خسته شده از شاید و امای کوفه

یارب بگیر از قدر نشناسان علی را
سر آمده صبر از ملالت های کوفه

یوسف رحیمی
دیدگاه ها (۱)

خیلی قشنگه بخونید در مورد یه جوان خوزستانی و سنی است که نامش...

ساقی به پیاله باده کم می ریزی ...

من و خدا و خدا میشود آرامش معادله ساده ای است حیف که دیگر هی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط