چندپارتیدرخواستی

#چندپارتی-درخواستی
#از ان شب

که ناگهان کسی کنارم نشست اون کسی نبود جز....

کائو ، تعجب زده بهش نگاه میکردی ولی اون خیلی آروم بود
انگاری که هیچ چیزی براش مهم نبود

ات : چرا باعث شدی که یه همچین اتفاقاتی پیش بیاد ؟
کائو ساکت بود و حرفی نمیزد

ات : لعنتی تو ریدی تو زندگیم ، من فقط خواستم وسایلای  حموم و مورد نیازت رو بدم ، بعدش تو
تو باعث شدی که یه همچین فکری درباره ی من کنن ؟ ( با داد )

از نیمکت بلند شدی و خواستی بری که دستتو گرفت و نشوندت روی نیمکت

کائو : من منظوری نداشتم ، میدونستم که اینطوری میشه
ات : تو میدونستی که اینطوری میشه بعدش .. اصن حرفی ندارم

اینسری بلند شدی ولی دیگه دستتو نگرفت و اون مکان رو ترک کردی
تقریبا ساعت داشت ۹ شب میشد
و تو جایی رو نداشتی که بمونی
کوک هی به تلفنت زنگ میزد ولی تو برات مهم نبود اون کار خودشو کرده بود و تو رو ترک کرده بود
دیگه ازش ناامید شده بودی
همینجوری داشتی توی کوچه ها میچرخیدی
ساعت ۹ بود
ولی تو جایی رو برای رفتن نداشتی بخاطر اینکه برای اینکه کوک رو بدست بیاری همه رو ترک کردی

تصمیم گرفتی برگردی به عمارت وارد عمارت شدی
کوک اومد سمتت و گفت :

کوک : ات .... ات حالت خوبه ؟
جای اون سیل//ی محکمی که زده بود روی صورتت باقی مونده بود

جوابشو ندادی و رفتی تو اتاقت
که کوک اومد توی اتاقت

کوک : ات ... چته ؟ بخاطر اتفاق صبح داری اینطوری میکنی ؟

ات : تو داری چی میگی کوک ؟ تو برای اولین بار منو زدی بعد میگی چته ، مگه بهم اعتماد نداشتی ؟

کوک : ات من پشیمونم ، من بهت اعتماد داشتم فقط نتونستم خودم رو کنترل کنم

ات : می خواستی خود.........

داشتی حرف میزدی که اون با بوسه ای که روی لبت کاشت
حرفت قط شد
اون بوسه بیانگر تمام احساساتش و پشیمونی از کاراش بود
تو تصمیم گرفتی که اونو ببخشی و تو هم همراهیش کردی

اون بوسه انگار بیانگر این بود که : من دوست دارم و بهت اعتماد دارم ، پس هیچوقت تنهام نزار

و در آن شب آن مشکل حل شد
و ات و کوک به زندگی خود بسیار بهتر ادامه دادن

《 پایان 》



نویسنده : kim lora
چنل ناناصمون :https://wisgoon.com/kookjbcusbak
دیدگاه ها (۴)

#چندپارتی- درخواستی #ستاره ی ، روشن part : ۳ که یهویی در اون...

#چندپارتی-درخواستی#ستاره ی ، روشن part : ۴ ( پارت آخر )کوک ب...

#چندپارتی-درخواستی#از ان شبنونا : اها راستی ات تو امروز صبح ...

#چندپارتی-درخواستی#از اون شبویو ات : برای پوشیدن لباس خوابم ...

کیوت ولی خشن پارت ۲۰تازه متوجه شدی چه خبره دستتو اوردی بالا ...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط