کوثر از پشت در صدای خاله مرضیه میومد اشکام رو پاک کردم و

کوثر از پشت در صدای خاله مرضیه میومد اشکام رو پاک کردم و درو باز کردم
کوثر: بله خاله جون کاری داشتی بام؟

مرضیه: ش... شهریار.... راست میگه

چی رو اخه

مرضیه: که... تو با محسن میگفتی و میخندیدی

کوثر: اون فقط یه خواستگاره سادس ودل خوشی هم ندارم ازش

مرضیه: امیدوار همینطور که میگی باشه
واز اتاق خارج شد

کوثر: موقع خروجش گفتم همینطوره
روی تخت لم دادم و شروع کردم با کار کردن با گوشیم

شهریار
رسیدم بار اطراف و نگاه کردم که علیرضا رو دیدم
علیرضا هم منو دید و برام دستی تکون داد به سکتش رفتم و روی صندلی نشستم که گارسون اومد
بعد از اینکه سفارش دادیم
سوالات علیرضا شروع شد

علیرضا: چیشده اومدی ایران؟

شهریار: ازدواج اجباری

علیرضا: اووووو.... پس حتما از دسته نامزدت عصبانی چیکار کرده اون بیچاره
شهریار: هه بهتر بگیم چیکار نکرده
میدونی قضیه اینجوری که....

و شروع کردم به توضیح دادن
راجب کل اتفاقات
و زمانی هم که داشتم توضیح میدادم سفارشامون رسید

پنج ساعت فقط حرف میزدیم جرعه جرعه میخوردم#رمان
#عاشقانه
#فالو
#حمایت
#مافیایی
#مافیا
#اصمات
دیدگاه ها (۲)

رفتم پایین تا یکم اب بخورم دیدم خاله مرضیه روی کاناپه نشسته ...

#پارت_90آقای مافیا🎲♟کل راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد از ق...

شهریار: شهریار: هه زن..... زنی که با پسره غریبه حرف بزنه و ک...

#پارت_89آقای مافیا♟🎲+پفف بگو می‌خوای چیکار کنم_ باید قبولم ک...

سناریو :: مثلث عشقی

My sweet trouble 64✨فلش بک به سئول:نور کمی توی اتاق بود لباس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط