پارت ۳۳ رمان خیال ✨✔️

خیال
#پارت_33


مهران

برگشتم بالا دیدم مادر محسن روی صندلی رو به روی اتاقش نشسته و داره از روی یه کتابچه دعا میخونه ...
منم جلو رفتم و روی یه صندلی توو همون ردیف نشستم . اشرف خانم کمی بعد کتاب رو بست و رو به من گفت :
+پسرم ، تو چرا موندی ? برو خونه استراحت کن
_ نه من اینجا هستم ، تا وقتی ک محسن کاملا خوب بشه
+ نه عزیزم برو ، خونوادت نگران میشن، شاید توو خونه کار یا کمکی باشه
_ من اینجوری نمیتونم برم خونه ، شما برید استراحت کنید
+ من الان میرم لباسامو عوض کنم ، افسانه میاد تو هم بری بهتره
_ من اینجا آروم ترم تا توو خونه نگران
+ نمی‌دونم چی بگم دیگه ..

......


وقتی مادر محسن رفت ، گوشیمو از داخل جیبم درآوردم ، شماره مائده رو گرفتم و ..
_الو
+سلام
_سلام
+ چیزی شده ?
_ کارت تموم نشد ?
+ دیگه داره تموم میشه
_اشرف خانوم رفت خونه
+واقعا ?، کِی ?
_همین الان رفت
+ یعنی فقط شما اونجایین?
_ فعلا اره ولی افسانه خانم هم قراره بیاد
+ وااای ، اونم ک نباید ..
_ ای بابا ،، اینم درست میکنم فقط شما وقتی کارتون تموم شد بیایید بالا
+ باشه ، ممنون
_ نه ، من از شما ممنونم ، که به حرفام گوش بدید
+خواهش میکنم ، کاری نکردم که ، می‌بینمتون
_ باشه
بعد تلفن رو قطع کردم همونجا روی صندلی نشستم منتظر که بیاد ...


.......


#F_BRMA2005
دیدگاه ها (۰)

پارت ۳۴ رمان خیال ✨✔️

پارت ۳۵ رمان خیال ✨✔️

پارت ۳۲ رمان خیال ✨✔️

پارت 3۱ رمان خیال ✨✔️

برادرای هایتانی پارت ۹

بیب من برمیگردمپارت : 72 ( جنی) جانگه به پذیرایی رفت منم بدو...

part4🦋-مامان درش از این طرفه بیا ×باشه-سلام خانم من یه وقت م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط