پارت

پارت ۲۳

جونگکوک: چرا اونجا نشستی.... عصبی....
ات: خب برای نشستن اینجا رو انتخاب کردم
جونگکوک: غلط کردی اونجا رو انتخاب کردی
ات: پس باید کجا بشینم
جونگکوک: اینجا

( ها فکر کردی جونگکوک میگه رو پاهاش
نه عزیزم صندلی کنارش رو میگه)

ات: باشه

ات میره کنار جونگکوک روس صندلی میشینه
جونگکوک تموم این مدت داشته به ات نگاه میکرده ات هم سرشو پایین میاره
و پایین لباسشو چنگ میزنه
خدمتکارا غذا رو روی میز چیدن و رفتن جونگکوک شروع کرد به غذا خوردن
که نگاهش به ات افتاد که هیچ چیزی نمیخوره

دستشو روی رون پای ات میزاره
ات تم از تعجب زیاد سرشو بالا میاره و به جونگکوک نگاه میکنه

جونگکوک: چرا هیچی نمیخوری..... دستشو روی رون پاهاش تکون میده....
ات: م. من
جونگکوک: نکنه غذا رو دوست نداری
ات: نه الان میخورم
خدمتکار: خوش امدید ارباب
خدمتکار: خوش امدین خانم
پ. ج ( پدر جونگکوک)
م. ج ( مادر جونگکوک)

جونگکوک: بابا مامان اتفاقی افتاده؟
پ. ج: نه پسرم امدم ات رو ببرم پیش خودم
دیدگاه ها (۱۲)

پارت ۲۴جونگکوک: منظورتون چیه پ. ج: چون پدر و مادر ات از این ...

سلام به فالورای قشنگم این چند روزی که نبودم و پارت نزاشتم و ...

عکس پروف رو عوض کردم ♥

پارت ۲۲جونگکوک ات رو از پشت بغل میکنه و بعد زاویه فک ات رو م...

پارت ۱۵جیمین: چه عجب امدی اجوما: با اجازتون من میرم جیمین: ب...

دوست پسر دمدمی مزاج

💴 part 6فیک: عاشق بودن به اجبارماشین جلوی عمارت بزرگ ایستاد....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط