چندپارتی

چندپارتی☆

p.2
جونگکوک اومد تو

_ات کجا بودی کل اونجارو دنبالت گشتم
_حداقل بهم میگفتی که میری خو....

دخترک میپره وسط حرفش و میگه:
_مگه مهم برات

_چی ...چی میگی ات

_خودت رو به اون راه نزن که انگار چیزی نشده

_ات من نفهمم راجب چی صحبت میکنی

_جونگکوک خودتو به اون راه نزن

_ات ...

_فکر نکن ندیدمت با اون دختره که کمرشو گرفته بودی و داشتی باهاش میخندیدی

_ات من ...من توضیح میدم

دخترک همونجوری که راشت گریه میکرد لب زد:

_چیو میخوای توضیح بدی اینکه پیش یکی دیگه بودی یا اینکه خودت رو به اون راه زدی ...ها کدومش
_تو زنت رو ول کردی رفتی پیش یه دختره هر.....زه به درد نخور

پسرک سرش پایین بود و چیزی نمی گفت ول دخترک با حرص و گریه ادامه داد:

_چشمات رو باز کن جونگکوک و به خودت بیا تو ۳ سال پیش با من ازدواج کردی می فهمی یا نه

_ات ...من...

_تو چی ها ...جونگکوک اگه واست دیگه تکراری شدم بهم بگو و بزار از زندگیت برم برای چی پیشت بمونم وقتی که دوستم نداری و برام تکراری شدی

_غلط کردم ...ولی اون دختری که تو اسمش رو گذاشتی هر......زه اون میدونی کیه

_ات اون اصلا خودش شوهر داره چیکار به من داره اخه

_حالا هرکیه مهم نیست شب خوش جئون

کوک دنبال ات افتاد و باهاش رفت توی اتاق
لباساش رو عضو کرد و خوابید روی تخت
دستش رو باز کرد که ات بره بغل ولی ات وسایل لازمشو برداشت و یه چش قره ای نثارش کرد و از اتاق خارج شد دفت داخل اتاق مهمون

....
دیدگاه ها (۰)

چندپارتی☆p.1سه شنبه ژوئیه شب ساعت ۷:۳۰ بود برای یکی از کار ه...

ویکتور☆فیک مینویسم >>>■ممنون میشم به پیجم یه سر بزنی @victor...

چندپارتی☆p.1ساعت ۱:۳۰دقیقهجونگکوک در اتاق رو میزنه ولی ات جو...

فیک کوک(part3)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط