تو را نمی دانم اما من پر از سکوتم

تو را نمی دانم..... اما من پر از سکوتم......
این سکوت سهم رفتن توست.....
بیا ببر خاطراتی را که خودت ساختی....
بیا ببر آن نیمه از گذشته ام که با رفتنت کردی کابوس هر شب ...
بیا که این سکوت را مرحمی جز یک پنجره باز به روی دلتنگی نیست.....
بیا که از دیروز ها خواهم گفت.....
بیا که از رفتنت خواهم گفت.....
بیا که این پنجره سهم من است.....
بیا که این شکست سهم من هست.....
بیا که دلگیرم از دنیا..... از دنیا چه خواستم چه به من داد.....
گفتم تو را می خواهم.... گفت این هم دل تنگی.....
گفتم عشقت را می خواهم..... گفت این هم شکست دلت....
گفتم لبخند می خواهم.....
گفت اینهم غم تا دلت می خواهد بخور.....
گفتم اورا سهم نگاهم کن....
گفت این هم حسرت دوباره دیدنش.....
دنیا چه کنم ..... که هر چی من خواستم تو نخواستی......









دیدگاه ها (۴)

ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻰ ﻣﺎﻧﻰ… ﻳﮏ ﺭﻭﺯ… ﻳﮏ ﻣ...

اصلا همین که شروع می کنی به عاشقی کردن، یک هول و ولای عجیب م...

من روی تو حساب کرده بودم؛روی بودنت،ماندنت،پای یک چیزهایی ایس...

*گفتم بمان نماند و هوارا بهانه کرد بادی نمی ...

هر موقع میدیدمش خنده روی لبش بود یه روز بهش گفتم خوشبحالت......

درخواستی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط