حجاب

حجاب:
خاطره یک پرستار:دکتر اشاره کرد که چادرم را دربیاورم تا راحت تر بتوانم مجروج را جابه جا کنم.
موقعی که داشتم ازکنار او ردمیشدم تابروم چادرم را دربیاورم،مجروح چادرم رابه سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت:من دارم میروم که تو چادرت را درنیاوری،ما برای چادر داریم میرویم.چادرم در مشتش بود که شهید شد.
اندکی تامل
دیدگاه ها (۳)

یا اباصالح

حجاب یعنی من مجهز به انتی ویروس هوا و هوس هستم

یامهدی ادرکنی

گرمای تابستان چه لذت بخش است وقتی که با خدا پیمان بهشت و جهن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط