گابریل گارسیا مارکز توی کتاب صد سال تنهایی میگه

گابریل گارسیا مارکز توی کتاب صد سال تنهایی میگه:
آیا بهتر نبود که می ‌رفت و در قبر خود می ‌خوابید و می ‌گذاشت رویش خاک بریزند؟! بدونِ وحشت از خدا می ‌پرسید که آیا واقعا خیال می کند مخلوقاتش از آهن درست شده‌اند که بتوانند این همه درد و بدبختی را تاب بیاورند؟!
دیدگاه ها (۰)

گاهی ارتباط برقرار نکردنم، نزدیک نشدنم و گرم نگرفتنم از غرور...

سالها گذشت ... تو به او رسیدی و من به خودم... خودی که هیچ شب...

اولین چیزی ک یادمه و همیشه بابتش با روانپزشکم حرف میزنیم دلش...

میگفت: آخرای همین روستا، امتداد دریارو که بگیریمیرسی به آرام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط