معذرت دیر شد مامانم کارم داشت
پــــارتـــــ¹
ازدواج__اجباری
ویو ماریا
الارم گوشیم به صدا امد ساعت 6صبح باید برم دانشگاه سریع دست و صورتمو شستم لباس فرمم رو پوشیدم رفتم از خونه بیرون روز اول بود که میخواستم به این دانشگاه بیام انتقالی گرفتم (بعدا میگم چرا انتقال گرفت)
وقتی رفتم همه داشتن با تعجب بهم نگاه میکردن دنبال یه فرد میگشتم که دیدم یکی بغلم کرد شکه شدم از بغلش در امدم دیدم خودشه کای دوبار بغلش کردم همه داشتن میگفتن که ما با هم قرار میزارم تا اینکه کای گفت
کای: این رفیق صمیمه هرکی اذیتش کنه با من طرفه (داد)
من خندیدم باهم رفتیم دم در اتاق مدیر در زدم که آقای مدیر گفت بیاتو
ماریا: سلام آقای چویی(لبخند)
آقای چویی: سلام دخترم خوشحالم یه دختر درس خون و خوشگل به دانشگاه ما امده
ماریا: نظر لطفتونه وباعث افتخارمه میشه بگین من تو کدوم کلاسم؟
آقای چویی: حتماً کلاس.....
رفتم بیرون به کای گفتم کدوم کلاسم
کای: نچ بد شد که تو کلاس من نیستی نمیتونم موقع امتحان تقلب کنم
ماریا: 😐😐😐
ماریا: خب من میرم کلاسم بعد میام که تموم شد میام دنبالت
کای: اوکی جوجه مواظب خودت باش
ماریا: همچنین فعلا
ادامه ویو ماریا منتظر موندم استادبیاد بعد با خودش برم حس کردم اینطوری بهتره بعد اینکه استاد منو دید سریع بهش گفتم
ماریا: سلام خسته نباشن من کیم ماریا هستم دانشجوی جدید
استاد: خوشبختم بیا تا تورو به بچه ها هم معرفی کنم
ماریا: چشم
ویو جونگکوک
دیدم استاد بایه دختر امد تو کلاس دختر که سرشو آورد بالا انگار یه فرشته دیدم هیچ کس مثل اون انقدر زیبا نبود
دختر میخواست خودشو معرفی کنه
ماریا: سلام من کیم ماریا هستم امید وارم باهم رابطه خوبی برقرار کنیم (لبخند)
پس اسمش ماریا هست
پایان ویو جونگکوک
ویو ماریا
استاد گفت برم کنار یه پسر بشینم
رفتم پیشش بهش گفتم
ماریا: میشع من کنار پنجره بشینم
جونگکوک: اوکی (سرد)
ویو جونگکوک
استاد درس داد تموم شد رفتم دختر رو تقیب کردم دید بایه پسر چندش داره راه میر بهشون نمیاد باهم باشن
باید این دختر رو ماله خودم کنم .....
ادمه دارد
خب بچه ها یه توضیح بدم. ماریا بخاطر اینکه خونه جدید گرفت به این دانشگاه انتقال گرفت
بعد جونگکوک هم مافیاست
5تا لایک
ازدواج__اجباری
ویو ماریا
الارم گوشیم به صدا امد ساعت 6صبح باید برم دانشگاه سریع دست و صورتمو شستم لباس فرمم رو پوشیدم رفتم از خونه بیرون روز اول بود که میخواستم به این دانشگاه بیام انتقالی گرفتم (بعدا میگم چرا انتقال گرفت)
وقتی رفتم همه داشتن با تعجب بهم نگاه میکردن دنبال یه فرد میگشتم که دیدم یکی بغلم کرد شکه شدم از بغلش در امدم دیدم خودشه کای دوبار بغلش کردم همه داشتن میگفتن که ما با هم قرار میزارم تا اینکه کای گفت
کای: این رفیق صمیمه هرکی اذیتش کنه با من طرفه (داد)
من خندیدم باهم رفتیم دم در اتاق مدیر در زدم که آقای مدیر گفت بیاتو
ماریا: سلام آقای چویی(لبخند)
آقای چویی: سلام دخترم خوشحالم یه دختر درس خون و خوشگل به دانشگاه ما امده
ماریا: نظر لطفتونه وباعث افتخارمه میشه بگین من تو کدوم کلاسم؟
آقای چویی: حتماً کلاس.....
رفتم بیرون به کای گفتم کدوم کلاسم
کای: نچ بد شد که تو کلاس من نیستی نمیتونم موقع امتحان تقلب کنم
ماریا: 😐😐😐
ماریا: خب من میرم کلاسم بعد میام که تموم شد میام دنبالت
کای: اوکی جوجه مواظب خودت باش
ماریا: همچنین فعلا
ادامه ویو ماریا منتظر موندم استادبیاد بعد با خودش برم حس کردم اینطوری بهتره بعد اینکه استاد منو دید سریع بهش گفتم
ماریا: سلام خسته نباشن من کیم ماریا هستم دانشجوی جدید
استاد: خوشبختم بیا تا تورو به بچه ها هم معرفی کنم
ماریا: چشم
ویو جونگکوک
دیدم استاد بایه دختر امد تو کلاس دختر که سرشو آورد بالا انگار یه فرشته دیدم هیچ کس مثل اون انقدر زیبا نبود
دختر میخواست خودشو معرفی کنه
ماریا: سلام من کیم ماریا هستم امید وارم باهم رابطه خوبی برقرار کنیم (لبخند)
پس اسمش ماریا هست
پایان ویو جونگکوک
ویو ماریا
استاد گفت برم کنار یه پسر بشینم
رفتم پیشش بهش گفتم
ماریا: میشع من کنار پنجره بشینم
جونگکوک: اوکی (سرد)
ویو جونگکوک
استاد درس داد تموم شد رفتم دختر رو تقیب کردم دید بایه پسر چندش داره راه میر بهشون نمیاد باهم باشن
باید این دختر رو ماله خودم کنم .....
ادمه دارد
خب بچه ها یه توضیح بدم. ماریا بخاطر اینکه خونه جدید گرفت به این دانشگاه انتقال گرفت
بعد جونگکوک هم مافیاست
5تا لایک
- ۲۵۴
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط