یوبین وای دخترم وقتی خجالت بکشه یا کسی نزدیکش بشه سکسکه

یوبین : وای دخترم وقتی خجالت بکشه یا کسی نزدیکش بشه سکسکه میگیره
تهیونگ دست دیگری را روی شانه مادرش گذاشت و به سمت آغوشش نزدیک کرد : راست میگی مادر انگار شوهرش نزدیکش شده که سکسکه گرفت ،،
میون‌شی این بار خجالت نکشید بلکه کلافه شد شاید هم عصبی .. این بار سکوت نکرد و تند گفت : خوشحالی آره .. زندگی همه رو به گند میکشی خودت هم خوشحالی
مین جی اخم کرد چرا که نمی‌خواست این سخنان به شوهر دوقطبی اش گفته شود سپس با لحن غیض مانند گفت : هیسسسس آروم تر
جیمین نفسی کشید سپس به صندلی تکیه داد بهتر بود سکوت کند چون   سردرد بیش از حد کلافه اش کرده بود
تهیونگ دست از روی شانه مادرش پایین آورد و سکوت کرد تنها نگاه پر از شکسته اش را به میون‌شی دوخت .. نمی‌فهمید واقعا از ته قلبش از خود متنفر بود همه از متنفر بودن سخت پلک روی هم گذاشت و قلبش درد گرفت
هانول: میون‌شی زبونتو بکش تو خیلی بزرگ شده
جیمین : با همسرم درست حرف بزن
یوبین برای عوض کرد جو تند گفت : هانگول .. نیست ؟
چانمی دست به سینه نشست : نه گفت نمیاد ... حالش خوب نبوپ
ته سان تند گفت : بس کنید لطفا آقا دارن میان
تهیونگ کتش را درست کرد سپس به سمت مین جی رفتو در کنارش نشست .. آقای کله گنده به سمت آن ها آمد سپس روبه رو اش نشست همه با احتارم سلام کردن و سکوت ،،،،،،
مرد سن بالا با جدیت شروع به حرف زدن کرد : تو روستا همه راجبه برشکستگی شما حذف می‌زدند ،
تهیونگ: درسته .. همه سمت تهیونگ نگاه کردن و با چشم های متعجب .. تهیونگ تند لب زد. : نه راستش درست که نیست چرتو پرت میگن
جیمین سری از تأسف تکون داد بلافاصله لب باز کرد و جدی گفت: بودیم ولی با قراردادی که چند روز بعد امضاء میکینم نجات پیدا کرد نیازی نیست شما نگران باشید
تهیونگ: دقیق‌تر گفت آفرین
ته سان : پسرک تعیونگ و داماد عزیزم خوب می‌توانند شرکت رو اداره کنند
.. مین جی واقعا میخواست وارد آن بحث بشود سپس آروم و با احترام گفت: سخت بود که این قرارداد رو براشون آماده میکردم ولی درست شد
تهیونگ نگاهش کرد سپس ابرو بالا انداخت( که یعنی مثلاً نیازی به گفتنش نبود )
مرد پیر با اخم گفت: چی .. عروس کیم ها شرکت می‌ره
مین جی : آره جوری نجاتش دادم که اگه بخواهی شرکت شما رو هم نجات میدم این بار با ماساژ قلبی
ریز خندید .. میون‌شی این بار هم میخواست راه مین جی را پی بگیره سپس با لحن مهربانی گفت: اگه ماساژ قلبی دادی بعدش بگو منم براش سرک بزنم
مین جی همراه میون‌شی به شدت بلند خندیدن نه از ته قلبش نه از آرامش نه از خوشبختی بلکه از حرث و نفرت .. خشم و
دیدگاه ها (۷۹)

مین جی همراه میون‌شی به شدت بلند خندیدن نه از ته قلبش نه از ...

میون‌شی در بشقاب ای کمی از کیمچی را ریخت سپس کمی را ازش در خ...

یوبین : آه سلام چانمی جان چانمی با اخم گفت : سلام یوبین نگاه...

مین جی : گفتم که خوابم نمیاد میون‌شی : بخواب عزیزم جیمین آرو...

。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۸۳ (。☬⁠。⁠)⁩قوی / ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط