THE NAME
.THE NAME...
میان دو نگاه
PART...
🕚
SEASON...
1⃣
🖤💋...
نامیرا تو این مدت با جیهوپ و جیمین خیلی صمیمی شده بود اما یه چیزی تو قلبش اذیتش میکرد انگار عاشق شده بود. نه یه نفر و نه دونفر انگار قلبش همزمان برای سه نفر میتپید.
سوفی به سمت آشپز خونه رفت تا چیزی برداره که بخوره.
همون لحظه جونگکوک و تهیونگ وارد آشپز خونه شدن و سوفی رو دوره کردن.
جونگکوک با لحنی آرامش بخش به سوفی گفت:
_ سوفی ما درکت میکنیم حالا که لینو رفته اگه چیزی بود میتونی به ما بگی!
سوفی که ضربان قلبش شدت گرفته بود و نفساش نا منظم شده بود خنده ی زورکی زد و گفت :
_م... مم... ممنونم!
و بعد از بین دست هاشون به سمت سالن اصلی فرار کرد.
تهیونگ و جونگکوک نگاهی به هم کردن و خنده ای کردن. تهیونگ زمزمه کرد:
_دارم بیشتر راجبش کنجکاو میشم.
جونگ کوک با سر تائیدش میکنه و با هم به سمت سالن اصلی میرن.
تو سال اصلی هانا و جیمین و نامجون بودن که نشسته بودن و داشتن خیلی صمیمانه حرف میزدن.
نامیرا هم با جیهوپ و جیمین داشتن به سمتش ن میومدن.
یونگی کنار شومینه نشسته بود و با گربه سگ جونگکوک بم درگیر بود اما همچنان باد سرد از اطراف یونگی می وزید.
انگار فقط سوفی بود که احساس راحتی نمیکرد.
انگار بغض بغلش کرده بود.
کمی به بم زل زد تا که یهو یادش اومد سگ هاش رو تو مدت جابه جایی به خونه مادر و پدرش برده بود.
سریعا موبایلش رو برداشت و به برادر بزرگتر خودش و یونگی زنگ زد و ازش خواست تا سگ هاش رو...
🖤💋...
#ميان_دو_نگاه
@w.h.s.scenario.2025
میان دو نگاه
PART...
🕚
SEASON...
1⃣
🖤💋...
نامیرا تو این مدت با جیهوپ و جیمین خیلی صمیمی شده بود اما یه چیزی تو قلبش اذیتش میکرد انگار عاشق شده بود. نه یه نفر و نه دونفر انگار قلبش همزمان برای سه نفر میتپید.
سوفی به سمت آشپز خونه رفت تا چیزی برداره که بخوره.
همون لحظه جونگکوک و تهیونگ وارد آشپز خونه شدن و سوفی رو دوره کردن.
جونگکوک با لحنی آرامش بخش به سوفی گفت:
_ سوفی ما درکت میکنیم حالا که لینو رفته اگه چیزی بود میتونی به ما بگی!
سوفی که ضربان قلبش شدت گرفته بود و نفساش نا منظم شده بود خنده ی زورکی زد و گفت :
_م... مم... ممنونم!
و بعد از بین دست هاشون به سمت سالن اصلی فرار کرد.
تهیونگ و جونگکوک نگاهی به هم کردن و خنده ای کردن. تهیونگ زمزمه کرد:
_دارم بیشتر راجبش کنجکاو میشم.
جونگ کوک با سر تائیدش میکنه و با هم به سمت سالن اصلی میرن.
تو سال اصلی هانا و جیمین و نامجون بودن که نشسته بودن و داشتن خیلی صمیمانه حرف میزدن.
نامیرا هم با جیهوپ و جیمین داشتن به سمتش ن میومدن.
یونگی کنار شومینه نشسته بود و با گربه سگ جونگکوک بم درگیر بود اما همچنان باد سرد از اطراف یونگی می وزید.
انگار فقط سوفی بود که احساس راحتی نمیکرد.
انگار بغض بغلش کرده بود.
کمی به بم زل زد تا که یهو یادش اومد سگ هاش رو تو مدت جابه جایی به خونه مادر و پدرش برده بود.
سریعا موبایلش رو برداشت و به برادر بزرگتر خودش و یونگی زنگ زد و ازش خواست تا سگ هاش رو...
🖤💋...
#ميان_دو_نگاه
@w.h.s.scenario.2025
- ۹۶۸
- ۱۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط