آزمایش عشق
part30
بعد پوشیدن کت و شلوارم به سمت شرکت حرکت کردم ...
قرار بود کاری کنم تا آ.ت مطیع من بشه پس باید اول خودمو توی دلش جا میکردم ...
جلوی در آسانسور منتظر اومدنش موندم ...
در شرکت باز شد و اون با همون حالت چهره ای که سعی داشت خوشحالی رو توش نشون بده و خب موفقم بود وارد شد ...
با دیدن من تعظیمی کرد و هر دو منتظر اومدن آسانسور شدیم ...
قرمزی صورتش رو حس میکردم و حدس زدم که برای قضیه رقص اون شب باشه ...
سعی کردم تمام کار هایی که قلب ی دختر رو به تپش میندازه روی آ.ت انجام بدم نمیدونم موفق بودم یا نه اما خس میکردم رام تر شده ...
اینو میشد به راحتی از گلبه ای شدن گونه هاش که در تضاد با پوست سفیدش بود فهمید ...
.....
از زبان آ.ت:«
امروز رفتار کانگ سو خیلی عجیب شده بود برام غیر قابل درک بود ...
یهویی تغییر کرده بود و همین منو میترسوند ...
این همه تغییر بدون علت و دلیل اونم توی یک روز نمیتونست بدون نقشه باشه ...
اما من نافهمم و البته قلبی که با یک نگاه اون میزد شروع کرده بود به آهنگ زدن و حال و اوضاع من اصلا براش مهم نبود
فقط آهنگ زدن و رقصیدن با همون نگاه های مسخره و بی دلیل رو بلد بود ...
امروز اصلا به خاطر کانگ سو و رفتارای عجیبش نتونستم روی کارم تمرکز کنم و خب مسلما توسط ریسم سرزنش شدم و قرار شد تا آخر شب بمونم و جبران کنم ...
....
تقریبا همه رفته بودن و فقط من و کانگ سو مونده بودیم ...
آ.ت:« کانگ سو نمیخوای بری!؟
کانگ سو:« عاممم.... نه منم که الان فکر کردم دیدم بد نیست کارای فردا رو یکم سبک کنم ...
«««با حالت تعجب و یواشی که توی صدام مشکوک بودن قشنگ معلوم بود گفتم :«
آ.ت:« آها باشه ... فایتینگ...
.....
بعد پوشیدن کت و شلوارم به سمت شرکت حرکت کردم ...
قرار بود کاری کنم تا آ.ت مطیع من بشه پس باید اول خودمو توی دلش جا میکردم ...
جلوی در آسانسور منتظر اومدنش موندم ...
در شرکت باز شد و اون با همون حالت چهره ای که سعی داشت خوشحالی رو توش نشون بده و خب موفقم بود وارد شد ...
با دیدن من تعظیمی کرد و هر دو منتظر اومدن آسانسور شدیم ...
قرمزی صورتش رو حس میکردم و حدس زدم که برای قضیه رقص اون شب باشه ...
سعی کردم تمام کار هایی که قلب ی دختر رو به تپش میندازه روی آ.ت انجام بدم نمیدونم موفق بودم یا نه اما خس میکردم رام تر شده ...
اینو میشد به راحتی از گلبه ای شدن گونه هاش که در تضاد با پوست سفیدش بود فهمید ...
.....
از زبان آ.ت:«
امروز رفتار کانگ سو خیلی عجیب شده بود برام غیر قابل درک بود ...
یهویی تغییر کرده بود و همین منو میترسوند ...
این همه تغییر بدون علت و دلیل اونم توی یک روز نمیتونست بدون نقشه باشه ...
اما من نافهمم و البته قلبی که با یک نگاه اون میزد شروع کرده بود به آهنگ زدن و حال و اوضاع من اصلا براش مهم نبود
فقط آهنگ زدن و رقصیدن با همون نگاه های مسخره و بی دلیل رو بلد بود ...
امروز اصلا به خاطر کانگ سو و رفتارای عجیبش نتونستم روی کارم تمرکز کنم و خب مسلما توسط ریسم سرزنش شدم و قرار شد تا آخر شب بمونم و جبران کنم ...
....
تقریبا همه رفته بودن و فقط من و کانگ سو مونده بودیم ...
آ.ت:« کانگ سو نمیخوای بری!؟
کانگ سو:« عاممم.... نه منم که الان فکر کردم دیدم بد نیست کارای فردا رو یکم سبک کنم ...
«««با حالت تعجب و یواشی که توی صدام مشکوک بودن قشنگ معلوم بود گفتم :«
آ.ت:« آها باشه ... فایتینگ...
.....
- ۳.۰k
- ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط