از غـزل هایـت ، نمیخـوانی ، بـرایـم ، بی وفاخسته ام از بس تو را از چشم مردم خوانده امبعدِ آن روزی که رفتی غصّه ات ما را گرفتدلخوشی را ، تا بیایی ، در نَـمـک ، خوابانده ام