عشق جذاب

پارت ۱۳

ویو النا

صبح پاشدم رفتم پایین چون قرار بود پایین صبحونه بخورم یه لباس که تو کمدش خدمتکارا آورده بودن پوشیدم و به پایین رفتم کوک روی صندلی نشسته بود رفتم سمت میز
بدون هیچ حرفی خدمتکار غذا آورد و خوردیم داشتم میخوردم که حس داعی روی سینه هام حس کردم یکمی از سوپ روی سینه ریخته بودد خواستم پاکش کنم که....


کوک :هردو داشتیم‌می‌خوردیم لعنتی واقع جذابه تا اونجا یی که سوپ روی سینه اش ریخت چقد دلم‌میخواست اون سوپ رو با دهنم لیس بزنم که دیدم میخواد کاغذ دستمالی و ر داره
یدونه ازش کشیدم و.....

کوک :بیا اینجا (روی پاهاش)


النا :چرا باید بیام لطفا کاغذ دستمالی و بده


کوک :یه حرف رو دوباره تکرار نمیکنم(عصبی و تقریبا بلند)


النا :چون ترسیده بودم رفتم که دیدم با یه لذت داشت کاغذ دستمالی رو روی سینه هام بالاش میکشید مرتیکه هول بعد اینکه تمیز کردم یه بوس به اونجا زد تعجب کردم و سریع بلند شدم و رفتم تو اتاق چقد این منحرف

کوک : بعد اون کار زود رفت تو اتاق که دیدم جیمین زنگ زد و بهم گفت جانگ مهمونی داره و باید به عمارتش با پارتنرم برمم گفتم کیو بیارم که لویی (دستیارش )گفت النا رو ببرم پیشنهاد خوبی بود خودم آماده شدم و یه سرویس نقلی و عطر گرون قیمت و لباس و کیف کفش انتخاب کردم و رفتم شرکت گفتم تا ساعت ۸ اینارو به عمارت بفرستن و میکاپ آرتیست هم زنگ زدم چون مهمونی بزرگی بود همچی باید عالی باشه


ویو النا

نشسته بودم تو اتاق و به حرکت کوک فکر میکردم پسره دیوانه که اجوما اومد و .فت ساعت ۸ باید به یه مراسم برمم اونم با کوک ولی مجبوری قبول کردم ساعت ۵ بود که آرایشگرا اومدن و منو درست کردن و بعد لباسم رو پوشیدم خیلی خوشگل بود و ستی که با اینکه کمی ریز بود ولی خیلی قشنگ به همراه عطر و کفش کیف













خماری

ای

خماری
دیدگاه ها (۲۶)

عشق جذاب

عشق جذاب

دختر خوب عاشق خلافکار نمیشه 🕸

'آرزوم P⁹ا.ت رفت داخل ا.ت :جیمین اصلا خونت تغیر نکرده هاااجی...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁵³دوست داشتم بگه میخواستم ببینمت.....شا...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

مافیای من پارت ۱۹ویو کوک دیشب همش تقصیر جیمین بود خیلی شب بد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط