وقتی بچشو نمی خواد
وقتی بچشو نمی خواد....
پارت نوزدهم
رفتم تو اتاق رو تخت دراز کشیده بود و چشماش بسته بود سریع رفتم سمتش یه مایع (نمیدونم اسمش چیه) ریختم رو دستش که از درد آخی کشید
ات:خیلی درد داره؟
نامجون: نه
ات: دروغ نگو
دوباره یکمشو و ریختم و بعد دستشو با باند بستم
ات:خوبه ؟ زیاد سفت نیست؟
نامجون:نه خوبه مرسی
جین: چیکار کردی که دستت اینطوری شده؟
نامجون:هیچی خودش برید
جین:اون وقت خود به خود ؟
جیمین: از بوی الکلی که میدی معلومه رفته بودی بار اونجا دعوا کردی؟
همون موقع جونگکوک هم اومد داخل
با دیدن دستای نامجون و دیدن دستمال های خونی با تعجب گفت
جونگ کوک: هیونگ...خ..خودکشی کردی ؟
با این حرف جونگکوک همه تعجب کردن و سریع جیمین و جین با اخم به نامجون نگاه کردن
جین: تو واقعاً....خودکشی کردی ؟
ات: بیمار نیاز به استراحت داره شماهم همینطور پس شب بخیر
با دستم همشون رو یه جورایی از اتاق بیرون کردم و درو بستم رفتم سمت نامجون دوباره دسنمو گذاشتم رو پیشونیش هنوزم یخ بود
رفتم از کمد براش یه پتوی دیگه آوردم و کشیدم روش
ات:بخواب باید استراحت کنی
با سرش حرفامو تایید کرد و چشماشو بست منم نشستم رو تخت نگاش می کردم
یک ساعت بعد
همینطوری داشتم به نامجون نگاه می کردم یه نگاه به ساعتم انداختم نزدیکای صبح بود ساعت سه و نیم بود
اومدم برم ولی گفتم بزار قبلش ببینم نامجون خوبه یا نه دستمو گذاشتم رو پیشونیش که دیدم برعکس اون موقع الان داغه داغه
ات:نکنه زخمت عفونت کرده؟
سریال رفتم پایین یه کاسه آب سرد و کهنه برداشتمو رفتم تو اتاق دومین پتو رو از روش برداشتم که فقط یه پتو روش باشه و یه کهنه روی پیشونیش گذاشتم و یکی روی پاهاش ولی خوب نشد
مجبور بودم کهنه رو بزارم روی شکمش پتو رو از روش پس کردم که گفت
نامجون:سردمه ( خوابآلود)
ات:تب کردی باید تبت رو بیارم پایین
نامجون:خب من سردمه(خوابآلود)
ات: ببخشید ولی باید خوب بشی
دکمه های پیرهنش رو باز کردم که بدن عضله ایش چشمم رو گرفت
ات: ات به خودت بیا
بلیزش رو در نیاوردم فقط در حدی دکمه هارو باز کردم که بشه کهنه گذاشت رو دلش
منتظر بودم تا تبش بیاد پایین تر ولی نفهمیدم چیشد که خوابم برد
پارت نوزدهم
رفتم تو اتاق رو تخت دراز کشیده بود و چشماش بسته بود سریع رفتم سمتش یه مایع (نمیدونم اسمش چیه) ریختم رو دستش که از درد آخی کشید
ات:خیلی درد داره؟
نامجون: نه
ات: دروغ نگو
دوباره یکمشو و ریختم و بعد دستشو با باند بستم
ات:خوبه ؟ زیاد سفت نیست؟
نامجون:نه خوبه مرسی
جین: چیکار کردی که دستت اینطوری شده؟
نامجون:هیچی خودش برید
جین:اون وقت خود به خود ؟
جیمین: از بوی الکلی که میدی معلومه رفته بودی بار اونجا دعوا کردی؟
همون موقع جونگکوک هم اومد داخل
با دیدن دستای نامجون و دیدن دستمال های خونی با تعجب گفت
جونگ کوک: هیونگ...خ..خودکشی کردی ؟
با این حرف جونگکوک همه تعجب کردن و سریع جیمین و جین با اخم به نامجون نگاه کردن
جین: تو واقعاً....خودکشی کردی ؟
ات: بیمار نیاز به استراحت داره شماهم همینطور پس شب بخیر
با دستم همشون رو یه جورایی از اتاق بیرون کردم و درو بستم رفتم سمت نامجون دوباره دسنمو گذاشتم رو پیشونیش هنوزم یخ بود
رفتم از کمد براش یه پتوی دیگه آوردم و کشیدم روش
ات:بخواب باید استراحت کنی
با سرش حرفامو تایید کرد و چشماشو بست منم نشستم رو تخت نگاش می کردم
یک ساعت بعد
همینطوری داشتم به نامجون نگاه می کردم یه نگاه به ساعتم انداختم نزدیکای صبح بود ساعت سه و نیم بود
اومدم برم ولی گفتم بزار قبلش ببینم نامجون خوبه یا نه دستمو گذاشتم رو پیشونیش که دیدم برعکس اون موقع الان داغه داغه
ات:نکنه زخمت عفونت کرده؟
سریال رفتم پایین یه کاسه آب سرد و کهنه برداشتمو رفتم تو اتاق دومین پتو رو از روش برداشتم که فقط یه پتو روش باشه و یه کهنه روی پیشونیش گذاشتم و یکی روی پاهاش ولی خوب نشد
مجبور بودم کهنه رو بزارم روی شکمش پتو رو از روش پس کردم که گفت
نامجون:سردمه ( خوابآلود)
ات:تب کردی باید تبت رو بیارم پایین
نامجون:خب من سردمه(خوابآلود)
ات: ببخشید ولی باید خوب بشی
دکمه های پیرهنش رو باز کردم که بدن عضله ایش چشمم رو گرفت
ات: ات به خودت بیا
بلیزش رو در نیاوردم فقط در حدی دکمه هارو باز کردم که بشه کهنه گذاشت رو دلش
منتظر بودم تا تبش بیاد پایین تر ولی نفهمیدم چیشد که خوابم برد
- ۱۸.۲k
- ۱۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط