رویای هر یک از ما پارت۴

#رویای_هر_یک_ازما

{پرش زمانی به ۱۰ روز بعد}

نویسند:خب یه هفته از اون خواب می گزره الان لینا و هانا یکی از پولدار ترین دخترای شهر بودن😂 بابا پول کمی نیست اونا ۱۰۰ میلیارد تو حسابشون داشتن چون هریکی از خونه ها حدود ۱۵ میلیارد بود و ماشین و واسیلم که نگم خلاصه داشتن تو پول غلت میخوردن هنوز مونده بود که سرقت های بانکو انجام بدن.. 😂

{ویوی/لینا}

ما ۸ تا خونه رو فروختیم با ماشین ها و وسایل که شد ۱۰۰ میلیارد ولی این پول مال ما نیست وه همشو به خانواده مون پس میدیم امروز قرار بود کشورو ترک کنیم من رفتم بلیت هواپیما بگیرم و تنها پروازی که برای فردا بود کره جنوبی بود و ما هم از خدامون بود که بریم کره خب من بیلت هارو گرفتم و تو این چند روز کار های ویزا رو انجام دادم قراره با ویزای تحصیلی بریم بعد چون ما زبان کره ای بلد بودیم برای همین کارمون خیلی ساده شد و خلاصه... لباس و وسایل لازم رو جمع کردیم و الان با هانا میریم سه تا بانک و دوتا شرکتو هک کنیم بل بل...:٪😐🤣😎

لینا:هاناااااااااااا*داد*

هانا:مرض چی میخواییی*داد*

لینا:حاجی زود ماشو بریم کارای هک و بکنیم فقط ۶ ساعت به پرواز مونده ها

هانا:باشه بدو بدووو

نویسنده:لینا و هانا رفتن اتاق مخی شون و لینا و هانا هر دو با یه هدفون تو گوششون و پنج تا تلویزون و کامیوتر جلوشون درحال هک کردن بودن .

هانا:من میرم تو سایت تو هم برام کدو بفرست

لینا:باشه هنوز در حال هک کردنشم

هانا:خب هر پنج تاشون رو باهم به سرقت میرسونیم

لینا:باشه

لینا:ها..ها.. پرشد وایسا بخونم 9835......

هانا:تنکیو بیب

هانا:چرا خطا میدهههه

لینا:بزن رو.... درست میشه

هانا:اها ..درست شد


{پرش زمانی به ۴ ساعت دیگه}


لینا و هانا با هم: 10 9 8 7 6 5 4 3 2 1 *جیغغغ*

{بغل کردن هم دیگه}

لینا:بلخره شدددد*ذوق*

هانا:بعد این همه سال این اولین هک مون دختررررر

لینا: این هک نیست این بزرگترین سرقت جهانههه عرررررر

هانا:واییی چه خوبهههه

لینا:الان تو حسابم ۲ بیلیون ه پول کمی نیستتت ها میتونیم با این پول یه شهرو بخریم

هانا:یه شعر چه قطر مال خودمونه

لینا: دیگه فیلم هندیش نکن😂

هانا:خب چیه حق گفتم

لینا:باشه خیلی زر میزنیم من میرم این پولو به بیت کوین تبدیل میکنم اگه رفتیم کره اونجا چهار تا کارت بانکی میگیرم بعد به اونا منتقل میکنیم

هانا:اها باشه منم این جارو جمع میکنم ولی فقط لپتاب هارو میارم با چیزهای واجب

لینا:حله

هانا:فقط یه چیز دیگه؟؟

لینا:چی؟

هانا:نظرت چیه دیگه کره زندگی کنیم

لینا:موافقممممم

هانا:خوبه میگم کی به مامان بابا بگیم

لینا:فعلا نمیشه اگه اینجا چیز شد بعد میگیم

هانا:باشه

..........................................................................................

خمارییی لطفا حمایت کنید

شرط
۳۰ لایک
۵کامنت
دیدگاه ها (۴)

ما تو ایران زندگی میکنیم

فیک رویای هر یک از ما پارت ۳

دخترا تو فیک

"وقتی بدون اجازش رفتی بیرون"part¹ویو امیلیمکالمه ی تماس امیل...

خون آشام وحشی من_آخه چرا؟+نمی‌تونستم بگم خب _خجالت نکش خب ال...

and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 9 " ویو ا.ت : زنگ زدم به ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط