من باشم و تو جمعه عصر پاییز تهران متروی تجریش که یک

من باشم و تو، جمعه، عصر، پاییز، تهران، متروی تجریش، که یک پله پایین‌تر از تو ایستاده باشم و دزدکی گونه‌ت را بوسیده باشم و اخم کرده باشی که نکن،که زشت است و از همان حرف‌های همیشگیت و مثل همیشه که با خنده‌ای ردشان کرده باشم و هنوز هم چند پله برقی برای بوسیدن و غر زدنت مانده باشد
دیدگاه ها (۷)

کاغذ و خودکار بذار جلوت!آدمای زندگیت و یکی یکی بنویس!حسادت م...

‏ولیٰ این زندگیٰ ، یهِ «زندگی» به مٰا بدهکارهِ . . !

آزمودم دل خود را به هزاران شیوههیچ چیزش به جُز از وصل تو ،خش...

پارت : ۱۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط