اسم رمز قسمت سی و سوم

« اسم رمز 🔪» قسمت سی و سوم

نیمه‌های شب بود. صدای نفس‌های آروم تنما، مثل لالایی توی گوشم می‌پیچید. وقتی چشم باز کردم، نور ملایم چراغ دیواری هنوز روشن بود.

مایکی روی صندلی کنار تخت، خوابش برده بود. همون‌طور نشسته، سرش به پهلو افتاده بود، دست‌هاش روی زانوهاش. بدون زره، بدون سایه‌ای از اون قدرت خاموش و خطرناک. فقط یه مرد بود، خسته، ساکت، پدر.

مدتی فقط نگاش کردم. بی‌حرکت.

هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم یه روز دوباره ببینمش که کنارمون خوابیده، بدون ترس، بدون فاصله. نه برای کنترل، نه برای تسلط… فقط برای بودن.

تنما تو خواب اسمشو زمزمه کرد. «بابا…»

مایکی تکون خورد. بیدار نشد. ولی چهره‌ش برای یه لحظه آروم شد، شاید حتی آسوده.

دستمو روی تنما کشیدم. نفس عمیقی کشیدم.
برای اولین بار بعد از مدت‌ها، اتاق حس خونه می‌داد.

آروم گفتم، فقط در دلم، نه برای او، نه برای بچه‌م — برای خودم:

**«شاید بشه دوباره ساخت. نه همون چیزی که بود… ولی یه چیز تازه. اگه بخواد بمونه، اگه بخواد یاد بگیره.»**

نگاهم به مایکی افتاد.

**شاید این شروع باشه. شاید... ما هنوز تموم نشدیم.**
دیدگاه ها (۱۳)

میخوام گریه کنم براشون...

وقتی میگن چرا پارت نمیدی ؟!منو سگم همون لحظه:✨✨

#آخرین_نگاه پارت ۵ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...

𝒇𝒐𝒓𝒆𝒔𝒕 𝒇𝒂𝒊𝒓𝒚_𝐏𝐚𝐫𝐭¹نور خورشید از میان شاخ و برگ های درختان به...

𝗜𝗺𝗽𝗼𝘀𝘀𝗶𝗯𝗹𝗲 𝗳𝗮𝘁𝗲Season: 𝟮 Part: 𝟭𝟮ویوی جونگ‌کوک: ماشین روشن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط