چند پارتی از لینو وقتی که نزدیک بود
چند پارتی از لینو: (وقتی که نزدیک بود...)
تپش قلب گرفته بودی و رفتی سمت گوشیت
ات: لعنتی چرا پیدا نمیشه
داشتی دنبال شماره یکی از اعضا میگشتی و اون استف داشت بهت نزدیکو نزدیک تر میشد
بالاخره مخاطبتو پیدا کردی و زدی روش لینو جوابتو داد
ات: اَلو لین...
ولی با مشت همون استف هم افتادی هم گوشی پرت شد
بغضت گرفته بود
ات: لطفا برو خواهش میکنم
استف: من دوستت دارم چرا نمیفهمی
ات: ل..لطفا بزار بعدا درموردش حرف بزنیم خواهش میکنم
استف: فقط خودتو بسپار بهم.....کاری نکن بیشتر از این اذیت شی باهام همکاری کن
همون لحظه تمام لحظه هایی رو به یاد آوردی که به اعضا گفته بودی
(فلش بک)
ات: بهتره آروم بهش بگم چون نمیخوام ناراحت شه
لینو: آنقدر احمق نباش، آنقدر با دیگران مهربونه نباش، مخصوصا اون عوضی
چان: کارت زیاد درست نیست، محکم بهش بگو و ردش
ات: حداقل شماهم پیشم باشین، جرعت ندارم باهاش تنها باشم
چان: ما که نگفتیم قراره تنهایی بری
ات: خب پس بریم
چان: اوهوم
( پایان فلش بک)
لینو:
از بس ات غر زد که موفق شد منو راضی کنه تا برم خوابگاه، بعد جمع کردن وسایلم رفتم بیرون و داشتم مسیر خوابگاه رو پیاده میرفتم که دستمو کردم تو جیبم و فهمیدم کلیدو ندادم به ات پس مجبور شدم دوباره برگردم که کلیدو بهش بدم شایدم از اونطرف راضیش کردم که باهام بیاد خوابگاه....همینطوری تو فکرای خودم بودم که گوشیم زنگ خورد، ات بود....جواب دادم
لینو: الو...
که صدایی از ات شنیدم که انگار به شدت ترسیده بود و نفس نفس میزد و باعث شد نگران شم
ات: اَلو لین...
داشت حرفشو میزد که ضربه ای به گوشی خورد و گوشی قطع شد
لینو: ات...اتتتتتت....
بدون معطلی فقط بدو بدو رفتم کمپانی و به سرعت خودمو رسوندمو دیدم در اتاق تمرینی که منو اد تمرین میکردیم بازه سریع رفتم داخل که با صحنه ای که دیدم مو به تنم سیخ کرد
ات:
رو زمین افتاده بودم و همون طوری داشت بهم نزدیک تر میشد و من هعی بیشتر میرفتم عقب که چشمم خورد به یه صندلی همونو سریع برداشتم و پرت کردم سمتش که عصبانی شد و سیلی محکمی به صورتمزد که لبم پاره شد و خون اومد و چند تا لگد تو دلم زد
تپش قلب گرفته بودی و رفتی سمت گوشیت
ات: لعنتی چرا پیدا نمیشه
داشتی دنبال شماره یکی از اعضا میگشتی و اون استف داشت بهت نزدیکو نزدیک تر میشد
بالاخره مخاطبتو پیدا کردی و زدی روش لینو جوابتو داد
ات: اَلو لین...
ولی با مشت همون استف هم افتادی هم گوشی پرت شد
بغضت گرفته بود
ات: لطفا برو خواهش میکنم
استف: من دوستت دارم چرا نمیفهمی
ات: ل..لطفا بزار بعدا درموردش حرف بزنیم خواهش میکنم
استف: فقط خودتو بسپار بهم.....کاری نکن بیشتر از این اذیت شی باهام همکاری کن
همون لحظه تمام لحظه هایی رو به یاد آوردی که به اعضا گفته بودی
(فلش بک)
ات: بهتره آروم بهش بگم چون نمیخوام ناراحت شه
لینو: آنقدر احمق نباش، آنقدر با دیگران مهربونه نباش، مخصوصا اون عوضی
چان: کارت زیاد درست نیست، محکم بهش بگو و ردش
ات: حداقل شماهم پیشم باشین، جرعت ندارم باهاش تنها باشم
چان: ما که نگفتیم قراره تنهایی بری
ات: خب پس بریم
چان: اوهوم
( پایان فلش بک)
لینو:
از بس ات غر زد که موفق شد منو راضی کنه تا برم خوابگاه، بعد جمع کردن وسایلم رفتم بیرون و داشتم مسیر خوابگاه رو پیاده میرفتم که دستمو کردم تو جیبم و فهمیدم کلیدو ندادم به ات پس مجبور شدم دوباره برگردم که کلیدو بهش بدم شایدم از اونطرف راضیش کردم که باهام بیاد خوابگاه....همینطوری تو فکرای خودم بودم که گوشیم زنگ خورد، ات بود....جواب دادم
لینو: الو...
که صدایی از ات شنیدم که انگار به شدت ترسیده بود و نفس نفس میزد و باعث شد نگران شم
ات: اَلو لین...
داشت حرفشو میزد که ضربه ای به گوشی خورد و گوشی قطع شد
لینو: ات...اتتتتتت....
بدون معطلی فقط بدو بدو رفتم کمپانی و به سرعت خودمو رسوندمو دیدم در اتاق تمرینی که منو اد تمرین میکردیم بازه سریع رفتم داخل که با صحنه ای که دیدم مو به تنم سیخ کرد
ات:
رو زمین افتاده بودم و همون طوری داشت بهم نزدیک تر میشد و من هعی بیشتر میرفتم عقب که چشمم خورد به یه صندلی همونو سریع برداشتم و پرت کردم سمتش که عصبانی شد و سیلی محکمی به صورتمزد که لبم پاره شد و خون اومد و چند تا لگد تو دلم زد
- ۱۸.۶k
- ۱۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط