فراموشی سهم کسی شد که رفت

فراموشی سهم کسی شد که رفت
اونی که موند سوخت اما نتونست بسازه
شاید میخواست فراموش کنه یه روز
اما بوی ی عطر آشنا پیچید
و دوباره زخم ها باز شدند
اونی که تو آینه است رو نمی‌شناسه
یه صورت خسته میبنه
که نمیدونه چند سال گذشته که نیست
اونقدر به لحظه های بودنش فکر کرده
که حتی نمیدونه الان چند سالشه
روزای عمرشو بعد اون حساب نکرده
قرار ها چیزای دیگه ای بود
اما الان فقط آرزو های بر باد رفته مونده
زمان مجبور به تحملش کرد
اما نتونست مجبور به زندگیش‌بکنه
باز یک نفس تلخ می‌کشه
بلند میشه و میگه من به همه چیز و همه کس عادت کردم
بر میگرده دوباره خودشو تو آینه نگاه می‌کنه
ی قطره میوفته و میگه :
الا نبودنت...

#ریحانه #رحیمی#مدل_لباس#مد

#شیک #جذاب #خاص
دیدگاه ها (۱)

لحظه های بودنت همیشه هست نمیدونم چند ساله که نیستیمن به این ...

آنقدر بي نظير زخم ميزني كه گاهي خودم خنجرش را برايت مهيا ميك...

عطرِ لبخند میزنم بر چارقدِ رویای خود...#فاطمه_ملاح#مدل_لباس#...

دیگر بهار هم نمی تواند با نوشکفته‌هایش حالمان را خوب کندما ر...

گـــربه وحـــشی ☆فصل دوم☆ || p1 ||رفتن و بعد از سلام احو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط