ویو کوک

ویو کوک

م..من بدون آت نمیتونم دووم بیارم باید دوباره مال خودم بشه از دستش کشیدم و بردمش بیرون بیمارستان
ات چته (عصبی)
کوک میدونی که مال منی پس چرا ادعا میکنی اختیارت دست خودته( بم)
ات اعصابم و خورد نکن جئون جونگکوک
کوک بگو ددی
ات نمی‌گم
کوک پس می‌برمت همون قرنطینه ای که نمی‌تونستی زبون درازی کنی
ات ب..باشه بس کن د...ددی
کوک حالا شد... میشه منو ببخشی ؟
ات نه
کوک نمیخوام تحمل کنم واقعا متاسفم که جسیکا رو مجبور کردم منو انتخاب کنه چون فقط میخواستم سرطانش و خوب کنم باهم باشیم (بغض)
ات بغض ولی تو منو زندونی کردی و اینکه اون کار شوگا بود نه تو
کوک یک روز هم بدون تو دووم نمیارم بعداً برات توضیح میدم
ات م...منم دلم برات تنگ شده

ویو آت

از جیبش یه جعبه در آورد
کوک بانو با من ازدواج میکنی؟؟

دوستان امروز فیک و تموم میکنم و میرم سراغ یکی از درخواستی ها که اول گفته
دیدگاه ها (۷)

ات :ب..بله (اشک شوق)بعد بغلم کردکوک: دوباره مال خودم شدی ات ...

جسی: آشتی کردین؟اات :ارهکوک: می‌خوام عروسی بگیرمات: کوککوک و...

ویو آتاون مرد دارو و به دکتر داد و دکتر هم ریخت داخل آمپول و...

ویو اترفتم داخل اتاق که دیدم یه محفظه باریک شیشه ای دور دختر...

سناریو: (وقتی دوست دارن ولی تو....)وقتی دوست دارن ولی تو دوس...

دیدار اول ..

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط