پارت ۳۶ رمان (فیک) (بد بوی من // My bad boy)
پارت ۳۶
.....
#my_bad_boy #BTS #V #حمایت #رمان #رمان_بی_تی_اس #سناریو #بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #فیکشن #فیک #فیک_تهیونگ #رمان_تهیونگ #بد_بوی_من #تهیونگ #کیم_تهیونگ #جونگکوک #جئون_جونگکوک #نامجون #کیم_نامجون #جیمین #پارک_جیمین #سوکجین #جین #کیم_سوکجین #مین_یونگی #یونگی #شوگا #ته #تک_پارتی #چند_پارتی #رمان #رمان_بی_تی_اس #حمایت #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #لایک #لایکی #آرمی
#لطفا_گزارش_نکنید
[علامت هان سوجون &]
+ب...باشه (ترسیده بودم از تیپش هم معلوم بود که آدم خطرناکیه!..پس بهتره ازش دور شم..وگرنه راحت میتونستم بزنم له و لوردش کنم ولی حیف..حیف که نمیتونم...اَه..)
+(ولم کن..دستم درد گرفت🥺(چشای اشکی)......اینو گفتم که سوجون اومد حرف بزنه که یهو صدای یکی اومد)
×یااااا ولش کن وگرنه...
( درسته... اون کوک بود که سوجون پشتش به اون بود )
& وگرنه چی ها؟ مثلا میخوای چیکار کن....جئون جونگ کوک؟! (پشت سرشو دید)
×هان سوجون!....تو کِی اومدی؟
+ه....همو میشناسین؟ (ترسیده و شُک زده..)
&هع آره چجورم😏
×ا.ت رو ولش کن وگرنه با یه زبون دیگه بهت میفهمونم (ا.ت رو ولش کرد و رفت)
+ جونگ کوک (گریه) (ناخواسته بغلش کردم و گریه کردم...یاد..زمان دبیرستانم افتادم که بهم زور میگفتن و کسی نبود که نجاتم بده)♦️♥️♣️♠️🔶🔹🔸🔻🔺🔚
×(نمیدونم چم شد که یهو اومدم به کمک ا.ت.......بغلم کرد!...خب حتما ترسیده پس منم بغلش کردم🫂)
+...ممنون😭
×باشه...بسه دیگه تموم شد..چیزی نشده که
+(دستشو حالت نوازش وار روی کمرم کشید که یه حس آرامش طور گرفتم.......از بغلش اومدم بیرون خیلی خجالت کشیدم)
+ببخشید...حواسم نبود
×اشکال نداره...ببینم تو همونی نیستی که جوری منو کتک زد که تا دو هفته کل بدنم درد میکرد؟😂
+ایششش😑🔪
×خب چیه واسه اون مثل یه بچه کوچولو شدی بعد واسه من گودزیلا..
+گگگگگ گودزیلا فعلا که تویی😑😂
+میگم تو هم همونی نیستی که همه جرعت نزدیک شدن بهش رو هم نداشتن...حالا اومدی منو نجات بدی؟
×چع چیه نکنه میخواستی نجاتت ندم؟...باشه...یاا هان سوجون بیا... (ا.ت جلوی دهنش رو گرفت)
+باشه نه شکر خوردم باشه؟...فقط برام سوال بود خب..
×(دستاش چه بوی خوبی میداد.....وای چی دارم میگم اصلا بزار بحثو عوض کنم)
+کوک؟...الوووو کجا رفتی ( داشت زل میزد به چشمام منم دستمو جلوی صورتش تکون دادم که به خودش اومد)
×ه..ها؟...هیچی...فقط دستات خیلی بوی خوبی میده
+عام....اره خب...لوسیون زدم
×اوم....اهم..من دیگه برم
+باشه...خب ما که راهمون باهم یکیه😂
×عه اره😂
+(داشتیم میرفتیم که متوجه نگاه بقیه روی من و کوک شدم....وای شت..شاید به خاطر بغل کردن کوک بود...شایدم حرف زدن با سوجون!.......هوففف دوباره این میونگ.... اومد اَه)
میونگ: یااا ا.ت تهیونگ بس نبود حالا با کوک هم لاس میزنی؟..چع چغدر هَوَلی..
تا بعد..
.....
#my_bad_boy #BTS #V #حمایت #رمان #رمان_بی_تی_اس #سناریو #بی_تی_اس #فیک_بی_تی_اس #فیکشن #فیک #فیک_تهیونگ #رمان_تهیونگ #بد_بوی_من #تهیونگ #کیم_تهیونگ #جونگکوک #جئون_جونگکوک #نامجون #کیم_نامجون #جیمین #پارک_جیمین #سوکجین #جین #کیم_سوکجین #مین_یونگی #یونگی #شوگا #ته #تک_پارتی #چند_پارتی #رمان #رمان_بی_تی_اس #حمایت #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #لایک #لایکی #آرمی
#لطفا_گزارش_نکنید
[علامت هان سوجون &]
+ب...باشه (ترسیده بودم از تیپش هم معلوم بود که آدم خطرناکیه!..پس بهتره ازش دور شم..وگرنه راحت میتونستم بزنم له و لوردش کنم ولی حیف..حیف که نمیتونم...اَه..)
+(ولم کن..دستم درد گرفت🥺(چشای اشکی)......اینو گفتم که سوجون اومد حرف بزنه که یهو صدای یکی اومد)
×یااااا ولش کن وگرنه...
( درسته... اون کوک بود که سوجون پشتش به اون بود )
& وگرنه چی ها؟ مثلا میخوای چیکار کن....جئون جونگ کوک؟! (پشت سرشو دید)
×هان سوجون!....تو کِی اومدی؟
+ه....همو میشناسین؟ (ترسیده و شُک زده..)
&هع آره چجورم😏
×ا.ت رو ولش کن وگرنه با یه زبون دیگه بهت میفهمونم (ا.ت رو ولش کرد و رفت)
+ جونگ کوک (گریه) (ناخواسته بغلش کردم و گریه کردم...یاد..زمان دبیرستانم افتادم که بهم زور میگفتن و کسی نبود که نجاتم بده)♦️♥️♣️♠️🔶🔹🔸🔻🔺🔚
×(نمیدونم چم شد که یهو اومدم به کمک ا.ت.......بغلم کرد!...خب حتما ترسیده پس منم بغلش کردم🫂)
+...ممنون😭
×باشه...بسه دیگه تموم شد..چیزی نشده که
+(دستشو حالت نوازش وار روی کمرم کشید که یه حس آرامش طور گرفتم.......از بغلش اومدم بیرون خیلی خجالت کشیدم)
+ببخشید...حواسم نبود
×اشکال نداره...ببینم تو همونی نیستی که جوری منو کتک زد که تا دو هفته کل بدنم درد میکرد؟😂
+ایششش😑🔪
×خب چیه واسه اون مثل یه بچه کوچولو شدی بعد واسه من گودزیلا..
+گگگگگ گودزیلا فعلا که تویی😑😂
+میگم تو هم همونی نیستی که همه جرعت نزدیک شدن بهش رو هم نداشتن...حالا اومدی منو نجات بدی؟
×چع چیه نکنه میخواستی نجاتت ندم؟...باشه...یاا هان سوجون بیا... (ا.ت جلوی دهنش رو گرفت)
+باشه نه شکر خوردم باشه؟...فقط برام سوال بود خب..
×(دستاش چه بوی خوبی میداد.....وای چی دارم میگم اصلا بزار بحثو عوض کنم)
+کوک؟...الوووو کجا رفتی ( داشت زل میزد به چشمام منم دستمو جلوی صورتش تکون دادم که به خودش اومد)
×ه..ها؟...هیچی...فقط دستات خیلی بوی خوبی میده
+عام....اره خب...لوسیون زدم
×اوم....اهم..من دیگه برم
+باشه...خب ما که راهمون باهم یکیه😂
×عه اره😂
+(داشتیم میرفتیم که متوجه نگاه بقیه روی من و کوک شدم....وای شت..شاید به خاطر بغل کردن کوک بود...شایدم حرف زدن با سوجون!.......هوففف دوباره این میونگ.... اومد اَه)
میونگ: یااا ا.ت تهیونگ بس نبود حالا با کوک هم لاس میزنی؟..چع چغدر هَوَلی..
تا بعد..
- ۱۳.۳k
- ۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط