ابر می بارد و من می شوم از یار جدا

ابر می بارد و من می شوم از یار جدا
چون کنم ؟ دل به چنین روز ز دلدار جدا

ابر و باران و من و یار ، سِتاده به وداع
من جدا گریه کنان ، ابر جدا ، یار جدا

سبزه نوخیز و هوا خرّم و بستان سرسبز
بلبلِ روی سِیَه ، مانده ز گلزار جدا

ای مرا در تَهِ هر بند ز زلفت ، بندی
چه کنی بند ز بندم ، همه یکبار جدا

دیده ام بهر تو خونبار شد ای مَردُمِ چشم
مردمی کن ، مشو از دیده خونبار جدا

نعمت دیده نخواهم ، که بماند پس از این
مانده چون دیده از آن نعمت دیدار ، جدا...
دیدگاه ها (۵)

همیشه دلت واسه اونچیزهایی تنگ میشه کهمجبوری وانمود کنی بهشون...

کـــــاش...اول هر رابطـه‌ای یه پیغـام میـومد کـهشـما بـه ایـ...

درد دارد همه شب ، سوختن و دود شدنیا چو آهی به گلو ماندن و مس...

یکباره گــــــرفته بدنـــــم بـــــــوی تنت رابـــــی انکه ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط