میدانی جانم

میدانی جانم
خسته ام از بود و نبودت
نه اشتباه نکن
خسته ام از اینکه هستی و ندارمت
خسته ام از راضی بودن به تماشایت از دور
خسته ام که خنده هایت هیچکدام برای من نیست خسته ام که هرغریبه ای سهمی اندک از تو حتی یک لبخند حتی یک سخن شیرین دارد و من...
و منی که روز و شب هایم پر است از تو یک نگاهت را هم ندارم
خسته ام که نمیتوانم برای لحظه ای بدون فکر به هر چیزی غرق نگاهت شوم
خسته ام که نمیتوانم خستگی هایم را با خیالی آسوده بیان کنم
خسته ام که خستگی هایم را تو برایم بدر نمی کنی
آه معشوق همیشه دور از من
ثانیه ها در فکر توهستند
و تو چه بی رحمانه خودت را و حتی خیالت را از من دریغ میکنی
بی رحم دوست داشتنی من
مهربانی که با من بی مهری
من تویی که نیستی را همچنان عاشقم
دیدگاه ها (۱)

دوشیزه جانم..لایق تو کسی نیست جز آنکسی که:تو را انتخاب میکند...

لای موهایتتنها نُتی ست کهاگر به دستم برسدتمامِ موسیقی های عا...

دوستت دارم هایت را به کسی نگو نگه دار برای خودم من جانم را ب...

دل بستـــــن ...مثل پـــــرت ڪردن سنگے تودریـــــاستولے دل ڪ...

مرگ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط