امتحان زندگی
《 امتحان زندگی 》
فصل 2 ) p⁵⁹
شب سرد و سکوت اون صدای اشک و حسرت صدای مادری خسته که بخاطر بچش ایستاده بود شب سرد و سکوت اون صدای شهر در هم بود
صدای عاشقی خسته که در حسرت دیدار دوباره عشق بود
و دختری که همه این درد هارو توی سینه اش حبس کرده بود
حتا آسمون بارونی هم خبر از دل دردناک اون میداد سرش رو بلند کرد و به آسمون خیره شد
حتا دیگه آدم های که از کنارش رد میشدن هم نبودن که با نگاههای عجیبی شون به اون دختر رو زیر نظر بگیرن
ساعت از دوازده شب گذشته بود نمیدونست چندین ساعت که اونجا نشسته و به گوشه نامعلومی خیره شده درد زیر دلش کم شده بود اما با هر قطره بارونی که با زخم پاهاش و دستاش برخورد میکرد از سوزشش چشماش روی هم فشار میداد
با رعدوبرق که توی آسمون زده شد به خودش اومد باید چیکار کجا میرفت از روی نیمکت بلند شد و دست چمدانش رو گرفت و چند قدمی جلو رفت و اصلا حواسش نبود که وسط خیابان قراره و ماشین با سرعت بالای به سمتش میاد
فردی که توی ماشین بود یک دستش روی فرمون ماشین بود و با دستش دیگرش گوشیش رو گرفته بود و درحالی حرف زدن با گوشی بود وقتی ا،ت رو دید که جلوی ماشینش قرار گرفته
به موقع سرعت ماشین رو کم کرد که باعث شد ماشین فقد به پاش برخورد کن و باعث اوفتادنش روی زمین بشه
اون فرد زود گوشیش روی صندلی کنارش انداخت و از ماشین پیاده شد
با دیدن اون دختر که روی زمین اوفتاده با عجله به سمتش رفت
اون دختر که دیدش تار شده بود نگاهی به اون فرد انداخت و دیگه هیچ حسی نداشت چشماش سیاهی رفت
اون فرد نبضش رو گرفت وقتی متوجه شد مشکل جدی نیست نفس راحتی کشید و دستش به موهای خیسش کشید و نگاهی ،
_________________________________
بخاطر نور خورشید که از پنجره به اتاق میتابید چشماش رو باز کرد و نگاهی به دربرش انداخت اتاق شیک و قشنگ با تم کرمی بود
روی تخت نشست و با تعجب به دوروبرش نگاه میکرد آخرین چیزی که یادش بود ماشینی بود که باهاش تصادف کرد نگاهی به دستاش انداخت که پانسمان شده بودن ولی هنوز درد و سوزش داشت
همینطور اتاق رو آنالیز میکرد که خانم ميان سالی با سینی صبحانه که دستش بود وارد اتاق شد
......بیدار شدی دخترم
ا،ت نگاه متعجب اش رو به اون زن میان سال داد که به سمتش اومد و سینی جلوش گذاشت که ا،ت با تعجب پرسید
ا،ت : این خونه ای کیه من کجام
......دختر نترس این جا عمارت آقای کیم اوشون خودشون شمارو دیشب آوردن اینجا انگار با ماشین ایشون تصادف کرده بودین......
غلط املایی بود معذرت و درضمن اگه درست حسابی حمایت نکنید ادامه شو نمیزارم خیلی نااومید شدم وقتی حمایت نمیشه چرا من این همه زحمت میکشم
شب خوش
فصل 2 ) p⁵⁹
شب سرد و سکوت اون صدای اشک و حسرت صدای مادری خسته که بخاطر بچش ایستاده بود شب سرد و سکوت اون صدای شهر در هم بود
صدای عاشقی خسته که در حسرت دیدار دوباره عشق بود
و دختری که همه این درد هارو توی سینه اش حبس کرده بود
حتا آسمون بارونی هم خبر از دل دردناک اون میداد سرش رو بلند کرد و به آسمون خیره شد
حتا دیگه آدم های که از کنارش رد میشدن هم نبودن که با نگاههای عجیبی شون به اون دختر رو زیر نظر بگیرن
ساعت از دوازده شب گذشته بود نمیدونست چندین ساعت که اونجا نشسته و به گوشه نامعلومی خیره شده درد زیر دلش کم شده بود اما با هر قطره بارونی که با زخم پاهاش و دستاش برخورد میکرد از سوزشش چشماش روی هم فشار میداد
با رعدوبرق که توی آسمون زده شد به خودش اومد باید چیکار کجا میرفت از روی نیمکت بلند شد و دست چمدانش رو گرفت و چند قدمی جلو رفت و اصلا حواسش نبود که وسط خیابان قراره و ماشین با سرعت بالای به سمتش میاد
فردی که توی ماشین بود یک دستش روی فرمون ماشین بود و با دستش دیگرش گوشیش رو گرفته بود و درحالی حرف زدن با گوشی بود وقتی ا،ت رو دید که جلوی ماشینش قرار گرفته
به موقع سرعت ماشین رو کم کرد که باعث شد ماشین فقد به پاش برخورد کن و باعث اوفتادنش روی زمین بشه
اون فرد زود گوشیش روی صندلی کنارش انداخت و از ماشین پیاده شد
با دیدن اون دختر که روی زمین اوفتاده با عجله به سمتش رفت
اون دختر که دیدش تار شده بود نگاهی به اون فرد انداخت و دیگه هیچ حسی نداشت چشماش سیاهی رفت
اون فرد نبضش رو گرفت وقتی متوجه شد مشکل جدی نیست نفس راحتی کشید و دستش به موهای خیسش کشید و نگاهی ،
_________________________________
بخاطر نور خورشید که از پنجره به اتاق میتابید چشماش رو باز کرد و نگاهی به دربرش انداخت اتاق شیک و قشنگ با تم کرمی بود
روی تخت نشست و با تعجب به دوروبرش نگاه میکرد آخرین چیزی که یادش بود ماشینی بود که باهاش تصادف کرد نگاهی به دستاش انداخت که پانسمان شده بودن ولی هنوز درد و سوزش داشت
همینطور اتاق رو آنالیز میکرد که خانم ميان سالی با سینی صبحانه که دستش بود وارد اتاق شد
......بیدار شدی دخترم
ا،ت نگاه متعجب اش رو به اون زن میان سال داد که به سمتش اومد و سینی جلوش گذاشت که ا،ت با تعجب پرسید
ا،ت : این خونه ای کیه من کجام
......دختر نترس این جا عمارت آقای کیم اوشون خودشون شمارو دیشب آوردن اینجا انگار با ماشین ایشون تصادف کرده بودین......
غلط املایی بود معذرت و درضمن اگه درست حسابی حمایت نکنید ادامه شو نمیزارم خیلی نااومید شدم وقتی حمایت نمیشه چرا من این همه زحمت میکشم
شب خوش
- ۱۵.۳k
- ۲۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط