پیچ و تاب خیلی چشا میگن سگ دارند

پیچ و تاب ....خیلی چشا میگن سگ دارند
سگ های وحشی پاچه گیر
اما چشم من ماهی داشت
یه ماهی قرمز قشنگ که توی چشام تاب میخورد زیاد
ماهی توی چشام تنها بود
هر کسی هم که می‌رسید یه نگاه توی چشام میکرد و پیش خودش می‌گفت این دیگه چشاش مارا نمی‌بینه
اینقدر تکرار شد یه روز ماهی قهر کرد باهم ..
هر چی گفتم چی شده چرا نمیزاری درست ببینم همه چیز دنیا رو
هیچی نمی‌گفت
زد زیر گریه
اینقدر گریه کرد که چشام شد پر اشک تا حوض چشام پر شد شرو ع کرد به قطره قطره چکیدن دیگه هم نزاشتی چیزی ببینم تو شوری گریه کردناش
رفتم دکتر
دکتر هم نفهمید که چی شده گفت باید بیای عمل کنی یه میل بزارم کنار گوشه چشمت که دیگه این مدلی نشه
نفهمه تنها کسی که ماهی توی چشمم ندید همین دکتره بود
آخرشم زد چشم عمل کرد
الان هم ماهی گریه می‌کنه غصه میخوره
هم چشای من دیگه پر اشک نمیشه
هم رهگذرا ماهی توی چشم میبینن و رد میشن میرن.....ماهی تنها .....
هبوط...

آه ای یقین گمشده،


آمد شبی برهنه ام از در
چو روح آب
در سینه اش دو ماهی و در دستش آینه
گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم.

من بانگ بر کشیدم از آستان یأس:
« آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم!».....شاملو
دیدگاه ها (۱۰)

پیچ و تاب ...بدون شرح

پیچ و تاب ........یه جا دیدم از مولانا نوشته بود چه جمال جان...

پیچ و تاب ......چرا؟؟ اين گونه بی تفاوت از احساس دم می زنی ک...

پیچ و تاب ..... شب را به بهانه تماشای ماه تا به صبح دوام نم...

سناریووقتی باهات دارن دعوا میکنن که یهو یه بشقاب رو برمیدارن...

کاش براتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط