پارت

پارت9⃣
حس کردم یکی بهم نزدیک شد برگشتم پشتمو نگاه کردم که دیدم پاکدل پشتمه
خبرنگارا باز شروع کردن به سوال پرسیدن درباره منو پاکدل
پاکدل بازومو گرفت وبا گفتن اینکه ما در مورد زندگی خصوصیمون با رسانه ایی صحبت نمیکنیم از اونجا دور شدیم
بدون اینکه نگاش کنم گفتم
-الان چی میشه باز شایعه جدید و داستان های الکی شروع میشه
با بی تفاوتی گفت
- مهم نیست هردومون به این جوری زندگی کردن عادت داریم
اگه این شایعه زیاد ادامه پیدا کرد با رسانه ها یه قرار مذارین برا خاتمه دادن به شایعات
-باشه
روبروم ایستاد وگفت
-خوب فکر کن دوست ندارم رفتیم ایران گریه زاری کنی که برگردیم
با گفتن این حرف بی خداحافظی ازم دور شد
کلا من میگم این بی شخصیته میگن نه ؟!
دیدگاه ها (۲)

پارت 🔟 با اعصابی داغون سوار ماشین شدم جالبه برم ایران بعد آق...

پارت1⃣1⃣با دیدنم هردو سکوت کردن به هردوشون سلام دادم وروی مب...

پارت8⃣البته با این شرایط فکر نکنم شما بازم ضرر کنین بالاخره ...

پارت7⃣ممنون از دعوتتون پوزخندی زد وگفت : خوب نوشجان اما من...

A girl from tomorrow(part 7)

سناریو بی تی اس

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط