گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش

گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش!
سهم ما از عشق هم شد قسمت زجرآورش

زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست!
رفتنت یعنی مصیبت، زجر یعنی باورش

یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب
وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش

حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که
خسته از تکلیف شب، خوابیده روی دفترش

جای من این روزها میزی ست کنج کافه ها
یک طرف سیگار و من، یاد تو سمت دیگرش

مرگ انسان در جهان گاهاً نبود نبض نیست
مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش..
دیدگاه ها (۶)

شعر بدون نقطه :دلا کم رو سوی کاری که هردم درد سر داردکه هر ک...

خواستم آنقدر کمیاب شوم تا دلی برایم تنگ شود،نمی دانستم فرامو...

به عالمی گفتند:سال دراز است.گفت:نه به اندازه شبی که , یک دل ...

حق ندارم به کسی از تو شکایت بکنمداستانی که دروغ است روایت بک...

اوایی از گذشته بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی. 001 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط