پا به پای غم من پیر شد و حرف نزد

پا به پای غم من پیر شد و حرف نزد
داغ دید، از من و تبخیر شد و حرف نزد

شب به شب منتظرم بودُ دلش پر آشوب
شب به شب آمدنم دیر شد و حرف نزد

غصه میخورد که من حال خرابی دارم
از همین غصه ی من سیر شد و حرف نزد

وای از آن لحظه که حرفم دل او را سوزاند
خیس شد چشمش و دلگیر شد و حرف نزد

صورتِ پر شده از چین و چروکش یعنی ...
مادرم خسته شد و پیر شد و حرف نزد
دیدگاه ها (۵)

بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد ،یا آنکه ، گدایی محبت شده ...

??????? بی نمازی ؟؟؟؟؟؟؟ بی نمازی یعنی دین داری اما ستون ند...

.شعر قشنگیه دلم نیومد شما نخونیدخود را به خدا بسپار، وقتی که...

یا الله در این روز پر برکت جمعه عبادات ما را در درگاهت قبو...

وقتی حشر//ری میشه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط