هرروزبه یک بهانه درگیر شدیم

هرروزبه یک بهانه درگیر شدیم
بالقمه ایی ازگرسنگی سیر شدیم

ازعشق نگفتیم, غم نان نگذاشت
ما زودتراز زمانه مان پیر شدیم
دیدگاه ها (۱)

از خویش همیشه نردبان می سازد صد پله به سوی آسمان می سازد ازم...

برگرد که فصل-فصل این قصه، غم است این قصه که انتهاش فصل عدم ا...

دستی به سر و روی دلم باز بیار آهی تو از این سینه ی تب دار بر...

‍ خوشبختی یعنیواقف بودن به اینکه هرچه داریماز رحمت خداستو هر...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

گفته بودی «آدرس من قلب آدم‌هایی هست که هنوز فراموشم نکردن» د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط