گرهزلفیار قسمت

#گره_زلف_یار قسمت ۲
یک تکه روسری:

بگویی اندکی ناشادمانی و رنج، یا شکوه و گلایه در زوایای رخسارش پیدا باشد، هرگز!
تازه از فرانسه برگشته بود. می‌خندید و می‌گفت مهد دموکراسی، تحمل یک متر روسری را نداشت. نتوانستند حضور چند دختر محجبه را در مدارس خود بپذیرند... چه راحت حکم به اخراج ما کردند.
گفتم چرا می‌خندی؟ گفت چرا نخندم! بر سر عقیده‌ام ماندم تا آخر! این جالب نیست؟
گفتم همه این حرف‌ها بخاطر یک متر روسری است؟ جوابی که داد از سن و سالش خیلی پخته‌تر بود. زیرکانه و هوشمند!
نه! این بهانه است. آنها حجاب را نه فرهنگ می‌دانند، نه تمدن، نه اصالت و نه هویت!... صرفاً اعتقادی فردی که محدودیت و انحصار در دل آن است.

مـی‌دانـیـد، زن غـربـی خـیـلـی بـخـشـنـده اسـت. هـمـه را از خـوان پـر نـعـمـت خـویـش بـهـره‌مـنـد مـی‌کـنـد؛ امـا خـود هـمـیـشـه سـرگـردان و تـشـنـه اسـت.
گـفـتـم تـشـنـه چـه چـیـز؟
گـفـت تـشـنـه ایـنـکـه بـه او بـنـگـرنـد، طـالـبـش شـونـد و پـی‌اش را بـگـیـرنـد. هـمـه هـمـت زن غـربـی ایـن اسـت کـه از کـاروان مُـد عـقـب نـمـانـد و هـر روز جـلـوه‌ای تـازه کـنـد. او اسـیـر و در بـنـد خـویـش اسـت... و در ایـن اسـارت، سـرخـوش. او هرگز به رهایی فکر هم نمی‌کند، چون آزاد است و رها... اما در قفس!
زن غربی نمی‌داند کیست!

- نداند، چرا با تو و حجاب تو سرستیز دارند؟

با تعجب نگاهم کرد و گفت: این حکایت همان پسری است که هر چه معلمش به او گفت بگو «الف»؛ نگفت. پرسید چرا؟ گفت «الف» اول راه است. اگر گفتم، می‌گویی بگو «ب».. این رشته سر دراز دارد.
آنها همه می‌دانند اگر زنی محجوب شد، دیگر در کوچه و خیابان از لوازم آرایشی که آنها می‌سازند، استفاده نمی‌کند. دیگر لخت و عور مبلّغ کالاهای آنان نمی‌شود. دیگر با مردان بیگانه به دریا نمی‌رود. دیگر نمی‌تواند در هر مجلس و محفلی شرکت کند، بزند و برقصد...!
باز هم فکر می‌کنید همه ی این حرف ها بخاطر یک متر روسری است؟

#می‌شکنم_در_شکن_زلف_یار
#حسین_سروقامت

 #کتاب_یار_مانا


فرشته ها ( تلگرام )
https://telegram.me/joinchat/BvPSpj4PGtS1c96YYG26ew

فرشته ها (لاین)
@MZQ2136V" target="_blank">http://line.me/ti/p/~@MZQ2136V

فرشته ها ( اینستاگرام)
www.instagram.com/_i_love_hijab
#داستان
دیدگاه ها (۱)

زن زیبا و زن معمولی!! یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف ک...

قسمتی از وصیت نامه #چارلی_چاپلینهیچکس و هیچ چیزدر این جهانشا...

مجموعه داستان های دنباله دار #گره_زلف_یار 1سال ۱۳۸۱، شامگاه ...

سلام داستان محجبه شدن من یکم شاید برای دوستان جالب باشهآخه م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط