زل زده بود به همت باور نمیکرد او فرمانده باشد از کومله

زل زده بود به همت. باور نمی‌کرد او فرمانده باشد. از کومله‌ها بود و آمده بود ببیند چیزهایی که درباره پاسدارها می‌گویند راست است یا نه. به تعارف همت نشست کنار او و پکی به قلیان زد. هر کی شلوار کردی می‌پوشید و قلیان می‌کشید، بین کردها ارج و قرب داشت. همت هم هردو را داشت. از وقتی آمده بود پاوه، خیلی از کردها آمده بودند و با ما مانده بودند. ما نگران این ارتباط‌ها بودیم. ولی او به‌شان اعتماد می‌کرد و آن‌ها دوستش داشتند. چند نفرشان خود را فدایی و پیش‌مرگ همت می‌دانستند. هرجا می‌رفت باهاش بودند.
دیدگاه ها (۱)

مسئله محیط زیست، مسئله این دولت یا آن دولت، مسئله‌ی این شخص ...

عاشق شهادت بود ..... سید محمود دست ما جوانان را بگیر شهید ...

عملیّات بیت المقدّس بدجوری مجروح شد ، ترکش خورده بود به سرش ...

خلیفه بوک ....خلیفه پوک به حمایت از داعش، شبکه اجتماعی به نا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط