حکایت رفاقت حکایت سنگهای کنار ساحله

حکایت رفاقت حکایت سنگهای کنار ساحله …
اول یکی یکی جمعشون میکنی تو بغلت بعدشم یکی یکی پرتشون میکنی تو آب ؛ اما بعضی وقتا یه سنگهای قیمتی گیرت میاد که هیچ وقت نمیتونی پرتشون کنی …
.
دیدگاه ها (۰)

زندگی با همه تلخیاش یه درس خوب بهم داد اونم اینه که رفیق اون...

خیالم راحته که اگه زمستون هرچقدرم سرد باشه، رفقایی مثل شما ...

خیلی حس قشنگیه وقتی یه دوست فاب داشته باشی که همیشه حواسش به...

سناریو پارت ۲ریکشنشون وقتی آرمی هستی رفتی فن ساین و گریه میک...

-🔺وقتتو الکی تو گوشی هدر ندهتو اینستا نچرخ ، رمان و کتابایی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط