ازدواج اجباریP:3

ویو دریا

سوار ماشین خودم و به سمت جایی که مهمونی برگزار میشه روندم
(نیم ساعت بعد)

بلاخره بعد از نیم ساعت رسیدم
از ماشین پیاده شدم ژست همیشگیم
که.....
سرد،کمی مغرور
کیفم رو جلو دستم قرار دادم به سمت در رفتم وقتی خواستم درو باز کنم نفس عمیقی کشیدم همین که درو میخواستم باز کنم.........

ویو کوک
به سمت مهمونی حرکت کردم
بعد یک ساعت رسیدم
از ماشین که پیاده شدم با دختری،مغرور،سرد مواجه شدم
اممم از حق نگذریم جذاب اندام خوبی داشت بدرد زیر خوابم می‌خورد
داشت درو باز می‌کرد که سریع......

ویو دریا
دستی روی دستم حس کردم بیشتر که دقت کردم دیدم دست یه پسر با تتو هایی هس
سریع دستمو برداشتم که پسره داشت یجوری نگام می‌کرد
تاخواستم حرف بزنم یهو دهن باز کرد
،علامت کوک_،
_چه لیدی جذابی،خمار،جذاب،
+ممنونم ولی میشه بری کنار
_بله حتما،پوزخند،
_،درو برای دریا باز کرد و دریا رفت تو پشت سرش کوک اومد تو،

ویو کوک
نشستم پیش خانواده خودم و پارک که یهو همون دختر اومد تعجب کردم یعنی این زن منه

ویو دریا
وقتی رفتم بشینم همون پسر دم درو دیدم محل ندادم و به خانواده جئون سلام کردم
+سلام خانم جئون،لبخند،خم شد،
م،ک:سلام دخترم،مهربون،
+سلام آقای جئون،خم شد،
پ،ک:سلام عزیزم بشین
+،نشست،
پ،د:خوب همونجور که میدونید این مهمونی به مناسبت دریا و کوک هستش
پ،ک:بله بله
_فقط من برای این ازدواج یه شرط هایی دارم که باید خصوصی به خود خانم.....
+دریا هستم
_بله خانم دریا بگم
پ،د:بله پسرم برین اونجا حرف هاتون رو بزنید
_،پاشد،
+،پاشد،

تو خماری بمونید

شرط های پارت بعد:
لایک:۱۴
کامنت:۵
دیدگاه ها (۴)

"قمار عمارت سیاه"،P:1

بچه ها فعالیتم از پنج شنبه شروع میشه و یک پارت ازدواج اجباری...

فیک ازدواج اجباری P:1دریا: سلام اسم من دریا و ۲۳ سالمه یه دخ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟏عشق مافیاویو بورامجئون بورام هستم ۱۹ سالمه و ۲ ساله با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط