دست ها را می گشایم


دست ها را می گشایم
آسمان را چون قدح در دست می گیرم
و آن زلال ناب را سر می کشم
سر می کشم تا قطره آخر
می شود از روشنی سیراب
نور ، اینک نور در رگ های من جاری ست
آه اگر فریادم از این خانه تا کوی و گذر می رفت
بانگ بر می داشتم
ای خفتگان ، هنگام بیداری ست ...

#فریدون_مشیری



#خاص
دیدگاه ها (۱)

دلم بدون تو غمگین و با تو افسرده استچه کرده ای که ز بود و نب...

‏گاهی کشم سریبه گریبان خویشاز بس دلم زِ تنگی دنیا گرفته است ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط