Part

#Part206
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸

_ نخیر خانم چون تو اون کلاس تو پروژش مجبور شدیم با هم هم تیمی بشیم
ساناز لبخند ملیح و در عین حال خبیثی زد و آروم گفت
_ پس خوش به حال شیرین که با شما هم تیمی شده بوده
+ البته باید بگم خوش بحال من چون دختر عموتون فوق العاده با استعداده من چون ترم آخر بودم درگیر پروژه های پایانی بودم و میتونم بگم ٩٠٪‏ پروژه رو ایشون انجام دادند و من از صدقه سری ایشون نمره گرفتم

و بهد از این حرف رو کرد سمت من
با وجود اینکه خونسرد و با ابهت حرف میزد ولی یه حرصی نسبت به من تو نی نی چشماش دیده میشد
_ خوشحال دوباره میبینمتون خانم کیاراد واقعاً سورپرایز بزرگی بود
به خودم مسلط شدم و لبخند زورکی زدم
+ منم خوشحالم جناب برزگر، راستی اینجا چیکار میکنید؟
یعنی این سوال رو نمیپرسیدم بدون شک منفجر میشدم ... وای سام اینجا چیکار میکنی
_ تصمیم دارم با عموتون طرح کاری بریزم برای نقل و انتقال یک سری از بارهای من که میرسه مرز میخوام که برسونند دست من چون مثل اینکه عموتون یکم پارتیشون تو گمرک و مرز خیلی خوبه
دستام میلرزید برای اینکه دستاش رو بگیرم
دلم تنگش بود میخواستم خودم رو بندازم تو بغلش
اصلاً مهم نیست که دلیل اینجا بودنش چیه
مهم اینه انجاست
بابام دعوتش کرد که روی میز ما بشینه
دقیق روبروش بودم و نمیتونستم ازش چشم بردارم
یکم لاغر شده بود
ژاپن بهش نساخته بود
دیدگاه ها (۱)

#Part207#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 بچه ها همه میرقصید...

#Part208#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 _ خودت نمیدونی، خو...

#Part205#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 نگاه کردم دیدم سین...

#Part204#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 هول زده برگشت پشت ...

پارت ۳ سوکوکو( یک قلب بیرون از تن)ویو شویاخیلی ترسیده بودم و...

رمان فیک پارت 4ر:در باز شد با کسی که دیدم تعجب کردم جونکوک ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط