سه روز است که یکبند باریده

سه روز است که یکبند باریده
انگار گنجشک‌ها مرده اند
به جای آوازِ پرنده
در گوشِ من
اسبی شیهه می‌‌کشد
من از شهوتِ یک بعد از ظهر خالی‌ شده ام
اینجا
این اتاق
این تخت
این خانه
هوسِ بودن را از من گرفته است
سه روز است که باریده
من و چشم‌های بی‌ انگیزه ی من
پر می‌‌شویم
از خیال
رویا
انتظار
حدس
حدس یک صدا
صدا ی پای کسی‌ که می‌‌آید
که حدس می‌‌زنم می‌‌آید
خش خش یک چتر
انتظارِ یک دست
یک آغوش
کسی‌ که در یک بعد از ظهر دل‌ گرفته
بعد از سه روز که یکبند باریده
هوس بودن با من را دارد
شاید ... شاید ... شاید ... گنجشک‌ها هنوز نمرده باشند. .
سه چیز را برای هیچکس آرزو نمیکنم ... تنهایی‌ ... سه روزِ
بارانی ... و این دو سوال ، میایی ؟؟ نمیایی؟؟
دیدگاه ها (۳)

عشقزنی‌ ‌ست که حواسش به هیچکس نیستگوشواره‌هایش را یکی‌ یکی‌ ...

کمی تامل باعرض پوزش... زن سینه‌های برجسته نیستموی مش کردهابر...

من ازادی میخواستم!!!من ازادی را با عشق میخواستم...انها با اس...

بعدترهاهرگاه زنی دراغوشت بکشددرگودی کمرتدستهایی را خواهد یا...

رمـان زخٰم عشق تـو پـارت هفتـم🌚✨︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

پارت : ۱۸

برو بخون

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط