ادامه داستان
ادامه داستان
p38
صبح روز بعد
جونگ کوک: عشقم بیدار شدی
یونا: آره بیدار شدم
(جونگ کوک با عشق و درخشش تو چشماش به یونا نگاه کرد)
یونا: چه قشنگ بهم نگاه میکنی
جونگ کوک: تو هم خیلی قشنگی
(یونا لپ جونگ کوک رو بوسید)
یونا: من میرم برامون صبحونه درست کنم*یونا از روی تخت بلند شد و رفت سمت آشپزخونه*
جونگ کوک: اما تو باید لبمو میبوسیدی *با لبخند و داد*
یونا: عه لوس نشو
(جونگ کوک رفت داخل آشپزخونه و یونا رو از پشت بغل کرد)
جونگ کوک: عشقم اما تو باید لبمو می بوسیدی
(یونا لب جونگ کوک رو به مدت کوتاه بوس کرد)
یونا: حالا خوب شد
جونگ کوک: بیشتررر
(یونا به غذا درست کردنش ادامه داد و جونگ کوک در همین حالت گردن یونا رو می بوسید)
جونگ کوک: راستی اعضا به مناسبت ازدواجمون یه جشن کوچیک گرفتن
یونا: امروزه؟
جونگ کوک: آره شب
حمایت کنید پلیزز🙂✨💗🍓🍒
برای نیو آرمی های عزیز این فقط یک فیکه و واقعیت نداره و همه ی داستان بر اساس ذهن آدمین هست پس لطفا گارد نگیرید پلیز
p38
صبح روز بعد
جونگ کوک: عشقم بیدار شدی
یونا: آره بیدار شدم
(جونگ کوک با عشق و درخشش تو چشماش به یونا نگاه کرد)
یونا: چه قشنگ بهم نگاه میکنی
جونگ کوک: تو هم خیلی قشنگی
(یونا لپ جونگ کوک رو بوسید)
یونا: من میرم برامون صبحونه درست کنم*یونا از روی تخت بلند شد و رفت سمت آشپزخونه*
جونگ کوک: اما تو باید لبمو میبوسیدی *با لبخند و داد*
یونا: عه لوس نشو
(جونگ کوک رفت داخل آشپزخونه و یونا رو از پشت بغل کرد)
جونگ کوک: عشقم اما تو باید لبمو می بوسیدی
(یونا لب جونگ کوک رو به مدت کوتاه بوس کرد)
یونا: حالا خوب شد
جونگ کوک: بیشتررر
(یونا به غذا درست کردنش ادامه داد و جونگ کوک در همین حالت گردن یونا رو می بوسید)
جونگ کوک: راستی اعضا به مناسبت ازدواجمون یه جشن کوچیک گرفتن
یونا: امروزه؟
جونگ کوک: آره شب
حمایت کنید پلیزز🙂✨💗🍓🍒
برای نیو آرمی های عزیز این فقط یک فیکه و واقعیت نداره و همه ی داستان بر اساس ذهن آدمین هست پس لطفا گارد نگیرید پلیز
- ۹.۰k
- ۱۸ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط