یووو داستان جدید

parte 0


روزی زنی کره ای با یه مرد ژاپنی که به زور خانواده بود ازدواج کرد و این ازدواج سنتی هم بود چیزی که باعث میشد این زن بیشتر از این ازدواج ناراضی باشد اما با این حال این ازدواج سر گرفت ماها گذشت و این زن تونست خودشو با سنت های ژاپنی کنار بیاد اون زن اولین بچشو توی عروسیش توی شمکش داشت و توی سن(۱۸)عروسی کرده بود! بچه ای که توی شمکه ش بود خواهر من بود! این هم گذشته مادر منه.
سال. ها گذشته و من الان ۱۸ سالمه
(بلند شدم، دست و صورتمو شستم که برم مدرسه)
ا/ت: مامان من دارم میرم
مادر: باشه منم دیگه اماده شدم
(مادر من درحال حاضر پرستاره)
من اون راهمون جداست و اون از من زوتر میره
سوهی: سلام ا/ت خوبی؟(دوست ا/ت)
ا/ت: علیک من خوبم چخبرا؟
سوهی: سلامتی از تو؟
ا/ت:...
سوهی:....
ا/ت: چقدر سوالامون تکراریه
سوهی: میخوای یهچیز بگم که تکراری نیست
ا/ت: چیه غیبت؟
سوهی: شنیدی که میگن اون دختره بود که دیروز شورا شد
ا/ت: خب؟
سوهی: میگن که شبا از مدرسه دیرتر میره که با دوست پسرش ملاقات کنه
ا/ت: بیا برو حالا گفتم چیکار کرده اینم شد غیب
سوهی: ولی..
ا/ت: خفه نکته های درس دیروز رو بهم بده من زودتر میرم کلاس
...
مثل همیشه درس بود و امتحان.
(برگشت به خونه)
ا/ت: چرا مامان گوشیو برنمیداره خب شاید سرش شلوغه.
(رفتم خونه دوش گرفتم لباسامو عوض کردم و شام درست کردم)
(صدای باز شدن در)
ا/ت: خوش برگشتی مامان
مادر: اه.. تو زودتر اومدی خونه
ا/ت: اره، چرا جدیدا انقدر دیر میای گوشیتم که برنمیداری
مادر: میدونی که سرم شلوغه. شام درست کردی؟
ا/ت: اره برو دست و صورتتو بشور بیا شامو. بیارم
(درحال غذا خوردن)
مادر: چخبر از خواهرت؟
ا/ت: میدونی که از وقتی ازدواج کرده فقط دوبار همو دیدیم که نه؟ منکه ازش خبری ندارم بهم که زنگ نمیزنه
مادر: حق داره ازم اعصبانی باشه
ا/ت: مامان میرم درس میخونم توهم خواستی بخواب یا تلوزیون ببین..
مادر: نه من یکم بیرون قدم میزنم یکم ازماکت خریدم میکنم
ا/ت: این موقع شب؟ هرجور دوست داری فقط هواست به خودت باشه شب بخیر
مادر: شب توهم بخیر..
من رفتم و یکمی از درس هامو نوشتم ولی وستاش خوابم برد... یهو بیدار شدم و دیدم ساعت دوازدهه رفتم تا یکم اب بخورم
وقتی ابو خوردم میخواستم دوباره برم اتاقم که یه چیزی توجه منو به خودش جلب کرد کت مادرم نبود
ا/ت: چی؟! یعنی هوز برنگشته؟! نکنه اتفاقی واسش افتاده
بدو بدو رفتم طرف در که برم دنبالش که صدای باز شدن در اومد و یه جوری داشت میومد انگار میخواشت قایمکی وارد خونه شه
ا/ت: مامان؟؟؟ چرا انقدر دیر؟؟
مادر: ای دخترم زهره ترکم کردی
بعدشم مگه چقدر دیر کردم
ا/ت: مادر من ساعت دوازدهه دوازده!
مادر: خب باشه اوفف من خستمه میرم میخوابم
ا/ت: پس خریداش کو؟ اوفف نمیدونم فازش چیه
اصن به من چه میرم میخوابم
فردا صبح دیدم که زوتر از من رفته و من اماده شدم تا برم مدرسه.
سوار اوتوبوس شدم هندزفری گذاشتم توی گوشم و اهنگ I wanna be yours رو گوش کردم که رسیدم مدرسه باز سوهی اومد پیشم و بازم غیبت...
سوهی: هی شنیدم امروز انتقالی داریم
ا/ت: عه کیه از کدوم مدرسه میاد؟
سوهی: از سئول اومده اینجا
ا/ت: اووو از سئول اومده بوستان که چی
بهترینجا سئول خره واقعا
سوهی: از کجا میدونی که چون قلدر بوده انتقالی گرفته
ا/ت: که چی بیا بریم سر کلاس
همه اومدن معلم هم منتظر دانش اموز انتقالی بود که اونم اومد
معلم: اینم از انتقالیمون خودتو معرفی کن
سلام من کیم تهیونگ از شهر سئول تا اینجا اومدم(تعظیم)
دخترای کلاس که مردن که گفتن جذابه..
جذاب بود اما من واسه این حرفا وقتی نداشتم.
رفت بغل دست شورای کلاسمون نشست و درس رو ادامه دادیم

توی زنگ نفریح که پسره بیچارو از بس بهش شماره دادن میرفت توی دستشویی قایم میشد.
نمیدونم درحالی که این همه دختر خوشگل هست چرا به من اینجوری نگاه میکنه؟!

. وای زیاد شد خب اینم شورعش نمیدونم بعدشم بزارم حمایت میکنید؟
دیدگاه ها (۰)

Min Shuga.

بچه ها میخوام برم سفر شاید یه چن ماهی نباشم اگه تونستم اگه ا...

Pt 26گیر افتادمتو افکارم خودم غرق شده بودم و متوجه ماشین نشد...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

پارت ۷ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط