اینکه تو خون اشامی

اینکه تو خون اشامی
×ت..تو
-کوکی تو چرا واقعا بهم نگفتی
×ببخشید تهیونگا ولی نتونستم
-هومم اشکال ندارع دیگه بریم(مهربونانه)
×هوم
-بلند شو به چیزی نیاز نداری
×نه
ویو انجل
+سولیاااا
&بله
+من کراش زدم
&کیه(ذوق)
+اون پسره
&عررررررر منم روی اون یکیش
+بهش میگی
&اره من فردا بهش میگم
+مطمینی
&اره بابا یک روز گذشته
+خب خوبه بیا بریم بیرون
&نه انجل من باید باهات حرف بزنم
+بله
&تو برادرتو پیدا نکردی
+نه سولیا
&انجل باید بهم بگی تا بدونم اوکی
+باشه
فلش بک
+نه نه خونمون(انجل اینجا ده سالشه)
؟انجل خواهری بیا اینجا تحمل کن نباید بری
+اوپا مامان و بابا اون تو عن دارن میسوزن
(یه سوپرایز ...ام علامتارو که یادتونه )
×نباید بری
+جونگکوکا ....نههههههه(جیغ)
∆دختر بعد از اون اتیش سوزی که اتفاق افتاد خودش و بردارش هیچی یادشون نمیومد حتی حتی همدیگه رو تنها چیزی که میدونستن اسماشون بود و تمام هیچوقتم یادشون نیومد تا الان که ۲۴ سالشونه
پایان فلش بک
+عایشش ابغوره نگیر خب
&باشه باشه🥺
+خب بریم بخوابیم دو ساعت گذشت ساعت ده دیگه
&باشه گو نایت
+گود نایتتت
&رفت
+رفتم لبه پنجره و به اسمون نگاه کردم بعد به زخم روی دستم که بر اثر اتیش سوزی بود گفتم
+داداشی کجایی دلم برات تنگ شده زود تر بیا
∆دختر قصه ی ما نمیدونست برادرش زندست یا نه اون فقط یه عکس سوخته داشت که فقط نصف صورت برادرش بود داخل عکس و بقیش نبود
دیدگاه ها (۱)

در خواستیاتونو بگ بر د تو کامنتا

در خواستیا تونو بدیدبچه ها خیلی کم در خواستی میدید

بگید بیبی گرلام

که دیدم دستی روی شونم گذاشته شد اشکامو پاک کردم رومو کردم او...

کاش براتون مهم بودم

کاش براتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط