درها به طنینهای تو واکردم
درها به طنینهای تو واکردم
هر تکه را جایی افکندم
پُر کردم هستی ز نگاه
بر لب مردابی پاره لبخند تو بر روی لجن دیدم رفتم به نماز
در بنِ خاری یاد تو پنهان بود برچیدم پاشیدم به جهان
بر سیم درختان زدم آهنگ ز خود روییدن و به خود گستردن
و شیاریدم شب یک دست نیایش افشاندم دانه راز
و شکستم آویز فریب
و دویدم تاهیچ و دویدم تاچهره مرگ تا هسته هوش
و فتادم بر صخره درد از شبنم دیدار تو تر شد انگشتم، لرزیدم
وزشی میرفت از دامنهای گامی همره او رفتم
ته تاریکی تکه خورشیدی دیدم خوردم وز خود رفتم و رها بودم...
#سهراب_سپهری
هر تکه را جایی افکندم
پُر کردم هستی ز نگاه
بر لب مردابی پاره لبخند تو بر روی لجن دیدم رفتم به نماز
در بنِ خاری یاد تو پنهان بود برچیدم پاشیدم به جهان
بر سیم درختان زدم آهنگ ز خود روییدن و به خود گستردن
و شیاریدم شب یک دست نیایش افشاندم دانه راز
و شکستم آویز فریب
و دویدم تاهیچ و دویدم تاچهره مرگ تا هسته هوش
و فتادم بر صخره درد از شبنم دیدار تو تر شد انگشتم، لرزیدم
وزشی میرفت از دامنهای گامی همره او رفتم
ته تاریکی تکه خورشیدی دیدم خوردم وز خود رفتم و رها بودم...
#سهراب_سپهری
- ۷۴۶
- ۰۸ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط