درها به طنینهای تو واکردم

درها به طنین‌های تو واکردم
هر تکه را جایی افکندم
پُر کردم هستی ز نگاه
بر لب مردابی پاره لبخند تو بر روی لجن دیدم رفتم به نماز

در بنِ خاری یاد تو پنهان بود برچیدم پاشیدم به جهان
بر سیم درختان زدم آهنگ ز خود روییدن و به خود گستردن
و شیاریدم شب یک دست نیایش افشاندم دانه راز
و شکستم آویز فریب
و دویدم تاهیچ و دویدم تاچهره مرگ تا هسته هوش

و فتادم بر صخره درد از شبنم دیدار تو تر شد انگشتم، لرزیدم
وزشی می‌رفت از دامنه‌ای گامی همره او رفتم
ته تاریکی تکه خورشیدی دیدم خوردم وز خود رفتم و رها بودم...
#سهراب_سپهری
دیدگاه ها (۲)

ما می‌رویم و آیا در پی مایادی از درها خواهد گذشت؟!... #سهراب...

جان من و جان تو را هر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط