Part

Part23✨

بعد از چند ساعت جیهو رو از اتاق عمل به بخش دادنش .. رفتم پیشش و گریه میکردم گریه هام بند نمومدن .. که در باز شد و یونگی اومد داخل ..

یونگی: چرا نگفتی از همون اولش بهم؟!

ا.ت: نتونستم .. الانم نمیخاستم بگم بهت که زندگیتو خراب کنم ..

یونگی: یعنی اون حرفی که زدی ۳ سال پیش شوهرت تورو حامله ول کرده منظورت من بودم نه؟!..

ا.ت: (سکوت میکنه و سرش پایینه ..)

یونگی: هعفففف اینا همش تقصیر توعه اگه بهم همون زمان و مکان میگفتی دیگ زندگیمون اینجوری نمیشد..

ا.ت: با مردی که فقط بخاطر بچه منو میخاست کاری نداشتم ‌‌‌..

جیهو: مامان..

ا.ت: عشقمم ..عشق مامان خوبی؟ سرت درد میکنه؟

جیهو:هوم.. یکم

یونگی: کوچولو بدجور نگرانمون کردی ها..

جیهو: عمو تو چرا اومدی؟! مامان من فکر کردم اگ تصادف کنم بابام میاد پیشم... یعنی نیومد که اون منو نجات بده؟(بچه نیس که گودزیلاس😐😂*)

ا.ت: عام .. عزیزم بابات ..نیو..

یونگی: پدرت منم .. منم نمیدونستم ی پسر بانمکی مثل تو دارم و وقتی شنیدم که حالت خوب نیست اومدم و نجاتت دادم ..

جیهو: ولی اینهمه مدت نیومدی .. میدونی مامان چقدر برای بزرگ کردن من تلاش کرده؟! چه عذابی کشیده.. حتی الانم مجبورش میکنن با یکی ازدواج کنه ..

ا.ت: جیهو بسهه!!

یونگی: هوم ... زمان همه چی رو درست میکنه ..
دیدگاه ها (۰)

Part24✨ا.ت: درسته زمان همه چی رو درست میکنه.. سرنوشت رو نمبت...

Part25✨ا.ت: خوب عزیزم بلند شو بریم خونه استراحت کن ..جیهو: ب...

Part22✨ یونگی: چراا؟! چیشوده مگه؟!ا.ت: یونگی.. پ..پسرت تصادف...

Part21✨ ویو ا.ت**بعد از اون روز چندان اتفاقی نیوفتاد خداروشک...

فیک مافیای سیاه من part 4

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط