《مدرسه رویایی》
#مدرسه رویایی
پارت ۱۰
سکوت سنگینی بین من و جیمین حاکم شده بود . هر دو فقط به فنجون قهوههامون زل زده بودیم. من جرأت نداشتم حتی بهش نگاه کنم.
جیمین سرفهای کرد و آروم گفت:
**جیمین:** «ا.ت... راستش... من خودم میخواستم بهت بگم. ولی نمیدونستم چطوری شروع کنم.»
بهش نگاه کردم. اون چشماش که همیشه یه پرده غرور پشتش بود، حالا پر از تردید و یه حس عمیق بود.
**جیمین:** «وقتی سوهو اومد و دیدم چقدر باهاش راحتی و میخندی... دیوونه شدم. نمیتونستم ببینم که کنار اون بهت خوش میگذره ! فهمیدم که چقدر دوست دارم دور و برم باشی. من... من خیلی وقته که بهت حس دارم.»
ضربان قلبم دوباره شروع کرد به کوبیدن!
**جیمین:** «اینکه یهو دیدم اومدی همسایهام شدی... شبیه یه معجزه بود. ا.ت... من... **دوستت دارم.**»
نفسم بند اومده بود. این چیزی بود که ماهها منتظرش بودم!
ادامه دارد......
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
پارت ۱۰
سکوت سنگینی بین من و جیمین حاکم شده بود . هر دو فقط به فنجون قهوههامون زل زده بودیم. من جرأت نداشتم حتی بهش نگاه کنم.
جیمین سرفهای کرد و آروم گفت:
**جیمین:** «ا.ت... راستش... من خودم میخواستم بهت بگم. ولی نمیدونستم چطوری شروع کنم.»
بهش نگاه کردم. اون چشماش که همیشه یه پرده غرور پشتش بود، حالا پر از تردید و یه حس عمیق بود.
**جیمین:** «وقتی سوهو اومد و دیدم چقدر باهاش راحتی و میخندی... دیوونه شدم. نمیتونستم ببینم که کنار اون بهت خوش میگذره ! فهمیدم که چقدر دوست دارم دور و برم باشی. من... من خیلی وقته که بهت حس دارم.»
ضربان قلبم دوباره شروع کرد به کوبیدن!
**جیمین:** «اینکه یهو دیدم اومدی همسایهام شدی... شبیه یه معجزه بود. ا.ت... من... **دوستت دارم.**»
نفسم بند اومده بود. این چیزی بود که ماهها منتظرش بودم!
ادامه دارد......
☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
- ۱۹۷
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط