آنگاه که روحت در تاریکی فرو رفته بود بیهیچ واهمهای ره
آنگاه که روحت در تاریکی فرو رفته بود، بیهیچ واهمهای رهایم کردی ؛ و من، خاموش و بیپناه، در طوفانی که حتی سهمی در آغازش نداشتم، فرو ریختم. اگر که بار دیگر نور به دلت بازگردد ، باز مگرد. مگذار نامم در آستانهی شادمانیات تکرار شود ؛ من دیگر آن انسانِ منتظر نیستم. همانجا بمان... همانجا که برای حالِ خوبت، مرا قربانی کردی. همانجا که من، بیصدا، دفن شدم؛ بیتابوت، بیسوگواری، در دلِ خودم
- ۱.۵k
- ۰۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط