پارت

پارت ۶۷
- ده دقیقه وقت داری حاضر شی
این که هنوز هم لحنش دستوری بود ا/ت رو به خنده وادار می‌کرد و باعث می‌شد گوشه ی چشم‌هاش چین بخوره
کوک دستش رو بالا آورد و چین کنار چشمش رو لمس کرد
- برای هیچکس ... برای هیچکس اینطوری نخند .. فهمیدی ا/ت ؟ این یه دستوره ...
خندش رو خورد و با جدیت نگاهش کرد
- نمیخندم ... برای هیچکس جز تو
- جز من
زیر لب تکرار کرد و قدمی به عقب برداشت
- سه دقیقت گذشت
لبخندی زد و از میز پایین اومد
قدم هاش رو تند کرد و فورا از اتاق خارج ش به محض ورود به اتاقش لبخندی زد و بغض عجیبی در گلوش ایجاد شد
چرا رفتار هاش بوی خداحافظی میداد
چرا نمیتونست حس نگرانی که از جانگ کوک منتقل می‌شد رو نادیده بگیره ...
نه نباید به این چیز ها فکر می‌کرد
الان وقتش نبود ....
*****
در طول مسیر حرفی بینشون نشد درکمال تعجب کوک خودش پشت فرمون نشسته بود بدون هیچ محافظ و بادیگاردی
با ایستادن ماشین بدون نگاه کردن به کوک پیاده شد و به سمت ساحل رفت و رو به روی دریا وایساد و پلک هاش رو برای ثانیه ای بست صدای دریا بهش کمک می‌کرد... بهش کمک می‌کرد تاذهنش رو آزاد کنه با حصار دستهایی دور پهلوش پلک هاش رو باز کرد و نفس هایی رو کنار گوشش احساس کرد کی میتونست باشه جز جانگ کوک
- منم
+ میدونم دیگه صدای نفس هاتو حفظم ..
بوسه ی ریزی به نرمی گوش ا/ت زد و به رو به روش خیره شد
پس آرامشی که میگفتن ابن بود حالا می‌فهمید معنی " آرامش " رو ... حالا میفهمید دلیل تپش قلبش رو
+ میخوام تا آخر دنیا همینجوری باشیم جانگ کوکا ... همین جوری بغل هم ...
حرفی نداشت که بزنه ... پس سکوت کرد
به آرومی در حصار دستهای کوک چرخید و رو به روش ایستاد دستهاش رو پست گردنش کره زد و به خط فکش نگاه انداخت و سرش رو جلو برد و بوسه ی ریزی به چونش زد
+ بهم قول بده
- چه قولی ؟
+ من ازت سیر نمیشم کوک .. تو میتونی هر کاری با من بکنی .. من رو تنبیه کنی .. مجازات کنی .. ولی .. ولی لطفا من رو از خودت نرون ... بزار کنارت باشم فقط دلم میخواد جایی که تو نفس میکشی نفس بکشم .. این قول رو بهم بده قول بده که نمیزاری از پیشت برم باشه ؟
نمیتونست نگاش کنه
+ ممو ببین جانگ کوک .. قول بده که ترکم نمی کنی ... من ... من میمیرم .... من بدون تو میمیرم
- تو تماما مال منی ... و مال من میمونی ..
لبخندی از جمله کوک زد
+ این یعنی قول ؟
- این یعنی قول ...
پایان پارت ۶۷
لایک کنید لطفا ♥️🙏
دیدگاه ها (۲۰)

پارت ۶۸ دستهای ا/ت رو از خودش جدا کرد - مگه نمیخواستی خاطره ...

پارت ۷۱ لایک کنید لطفا ♥️🙏

پارت ۶۶ا/ت به آرومی خندید و سری تکون داد + نگاهت رو جای دیگه...

پارت ۶۵جانگ کوک کسی نبود که بترسه ... خوب اون سندروم داره .....

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

⁶⁵یونجو: “عمو، میشه یه سوال بپرسم؟”کوک: “جانم؟”یونجو: “از تن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط