نفرت در برابر عشقی که بهت دارم

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}
پارت 57

صبح به نوره خورشید که به صورتش می‌خورد بیدار شد
کش و قوسی به بدنش داد
و نفس عميقی کشید انگار حالش با بقيه روزا فرق داشت با لبخند که روی لبش‌ نقش بسته بود روی تخت نشست
تصویر های نامفهومی توی ذهنش بود و یه کلمه توی ذهنش تکرار میشد
[ خیلی متاسفم ]
که با یادآوری بازی که دیشب با جونگکوک کرد و مش،روب های که خورد
به خودش اومد اما از دیشب هیچی یادش نبود
دستاش توی موهاش برد و چنگی به موهاش زد
ا،ت.....
چرا من هیچی یادم نمیاد دیشب چی شد نباید باهاش بازی می‌کردم
اما این تصویر های نامفهوم چیه که توی ذهنم هست
اوففف چه غلطی کردم چرا یادم نمیاد
نه آروم باش دوختر چیزی نشده اگه شده بود می‌فهميدم
اما باید ازش بپرسم که دیشب چی شده

نفس عمیقی کشید و از روی تخت بلند شد لباسش که روی مبل گذاشته بود رو برداشت و پوشید و از اتاق خارج شد
و به سمت سالون رفت اما هیچ کس اونجا نبود که صدای نظرش رو جلب کرد و به سمت اون صدا رفت تا به آشپزخونه رسید
و وارد آشپزخونه شد و با جونگکوک که درحال آشپز بود مواجه شد و به چهارچوب در تکیه داد و تک تک حرکاتش رو زیر نظر داشت و
با لبخند به کاراش نگاه میکرد
ا،ت : نمی‌دونست جئون جونگکوک هم میتونه آشپزی کنه
جونگکوک که درحال درست کردن صبحانه بود به سمتش برگشت
جونگکوک : پس چی فکر کردی من برای خودم سر آشپزی هستم
ا،ت : باشه تو خوبی زود درستش کن خیلی گشنمه
جونگکوک : حالا که خیلی گشنه‌ای بیا تو هم کمکم کن زود تر صبحانه رو آماده کنیم‌
ا،ت به سمت میزی غذا خوری که توی آشپزخونه بود رفت و روی صندلی نشست و روبه جونگکوک کرد
ا،ت : حوصله ندارم‌ هنوز خیلی خسته ام
جونگکوک بدون حرفه دیگه مشغول درست کردن صبحانه شد
بعد از چند مین صبحانه رو روی میز چید و روبه روی ا،ت روی صندلی نشست
جونگکوک : شروع کن باید خیلی خوشحال باشی چون اولین دختری هستی که دست بخت منو میخوره
ا،ت بدون هیچ حرفی شروع کرد به خوردن صبحانه
جونگکوک از این رفتارش تعجب کرد چون اگه اون دوختر پر غرور سابق بود الان کلی حرف بارش میکرد
اما اون سکوت کرد درحال خوردن صبحانه بودن که جونگکوک نگاهای سنگین رو خودش حس میکرد و میدونست این نگاه متعلق به چه کسی هست برای همین چنگالش رو روی میز گذاشته و رو به ا،ت کرد
جونگکوک : چیزی میخواهی بپرسی..........ادامه دارد
دیدگاه ها (۱)

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 58جونگکوک : چیزی میخو...

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 59حرف ا،ت با صدای ماد...

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}پارت 56جونگکوک : تو باعث ا...

{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم }}پارت 55آخرین لیوان مش*‌رو...

مرگ بی پایان پارت ۳۱

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁵⁹چند روزی گذشته بود.... همه درگیر پیدا کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط