نزدیک ظهر بود از شناسایی بر میگشتیم از دیشب تا حالا چش

نزدیک ظهر بود. از شناسایی بر می‌گشتیم. از دیشب تا حالا چشم روی هم نذاشته بودیم. آن قدر خسته بودیم که نمی‌توانستیم پا از پا برداریم؛کاسه زانوهامان خیلی درد می‌کرد.

حسن طرف شنی جاده شروع کرد به نماز خوندن. صبر کردم تا نمازش تموم شد. گفتم: "زمین این طرف چمنیه، بیا این جا نماز بخون."

گفت: "اونجا زمین کسیه، شاید راضی نباشه."
#شهید_حسن_باقری #درس_اخلاق
#خاکیان_خدایی
دیدگاه ها (۱)

دلِ ما را . . .بہ حرم وصـل ڪنیدشاید از سوی رضـا برگِ براتی ب...

🔴 تاثیر پیشانی‌بند شهید فهمیده روی جوانان مسلمان بوسنیایی/ ...

🔰 تحلیل رهبر انقلاب از آشوب‌های اخیر عراق و لبنان:👈 اولویت...

🚩 آمریکا: برای مقابله با نفوذ ایران در منطقه بودجه اختصاص د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط