روز خاموش که شد وقت درخشیدن توست

روز خاموش که شد وقت درخشیدن توست
بهترین لحظه‌ی شب لحظه‌ی تابیدن توست
ابرها پشت به ماهند به تو خیره شدند
ماه پنهان شده هم محو درخشیدن توست
دیده‌ام مثل گلی باز، تو را بعد از این
فکر آشفته‌ی من در هوس چیدن توست
قرن‌ها فاصله باقی است میان من و شعر
این که شاعر شدم از معجزه‌ی دیدن توست
هر وقت عاشق شدی میفهمی
شعر دف می‌زند و نوبت رقصیدن توست
پلک بر هم نزنم وقت تماشا به خدا
اوج عاشق شدنم دیدن خندیدن توست
دیدگاه ها (۶)

وقتی که شب بساط غزل رو به راه شدبغضم شکست و عاشقی ام را گواه...

تقدیر بود! پای کسی در میان نبودآن روزها که صحبتی از این و آن...

. باز با آیات عشقت مست و بیمارم نکن شعر، خوابم میکند ، آرام،...

تا به سامان بر ساند دل این تنها راکاشکی دوست بخواندغم این شب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط